عباس سلیمی آنگیل (نویسنده مهمان در انجمن پژوهشی ایرانشهر)- زبان فارسی میراثی فرهنگی است. آن هم نه فقط میراث فرهنگی ایرانیان و کشورهای پارسی زبان، بلکه از آن تمامی گروهها و اقوام همسایهی ایران است که در گسترش و نگاهداشتش نقش داشتهاند. کاستی و نابودی زبان فارسی لطمه به دستاوردهای فرهنگی نوع بشر است. یک بار جهانی را تصور کنید که در آن انسان از اندوه خیام، تراژدیهای فردوسی، دست افشانیهای مولانا، رندانگیهای حافظ، حسرت فروغ و بغض شاملو بیسهم و نصیب باشد! انصافا زیان بزرگی است. همان گونه که با مرگ زبانهایی چون لاتین و سانسکریت، نوع بشر لذت کلامی بیمانندی را از دست داد.
زبان فارسی روزگاری زبان دیوانی و ادبی از مرز چین و هندوکش تا بالکان بود. هنوز نوشتهها و سرودههای شاعران و نویسندگان هندی و چینی و بالکانی به این زبان موجود است. زبان دینی مسلمانان چین و هند و جنوب شرق آسیا بود. حتی نامهنگاری خان مغولستان و پاپِ واتیکان به این زبان انجام میگرفت.۱ اما سالهاست که طوطیان هند و بنگاله از این قند پارسی شکرشکن نمیشوند. این زبان امروزه حال و روز خوشی ندارد. البته شایستهتر آن است که بگویم؛ نهادهای فرهنگی و گویشورانش حال و روز خوشی ندارند!
مجموعه عوامل سستی و کاستی زبان فارسی را میتوان به دو بخش بیرونی و درونی دسته بندی کرد. عواملی که هم قلمرو فراخ زبان فارسی را از میان بردند و میبرند و هم زبان فارسی را به مثابهی یک کل به سستی میکشانند؛ از سطح واژگان تا نادیدهترین سویههای دستور زبانی.
پس در این جستار هم به مسألهی قلمرو زبان فارسی میپردازیم و هم به عوامل پویایی و ایستایی آن.
بیرونی: آن دسته عواملی که از دایرهی قدرت ما (صاحبان زبان) خارج است. این عوامل جهانی است. به مناسبات و پیوندهای اقتصادی و سیاسی دهکدهی زمین مربوط میشود. سالهاست که زبان انگلیسی به جز زبان فارسی، دیگر زبانهای جهان را هم متاثر کرده است. قدرت سیاسی و اقتصادی هر کجا که باشد، سرمایه و انباشت ثروت در هر نقطه که گرد آید، تولید اندیشه نیز همان جاست. آغاز فروشدِ زبان فارسی مصادف است با آغاز کُرهگیری۲ اروپائیان. کمپانی هند شرقی زبان فارسی را در هند و بخشیهایی از افغانستان نابود کرد یا از نفس انداخت. البته در این میان نقش دو زنجیره حکومت صفویه و قاجار را نباید فراموش کرد. جنگ و درگیریهای ایدئولوژیک و همیشگی صفویان و عثمانیها، پیوند فرهنگی ایران با آناتولی و بالکان را به سستی کشاند و غلامبارگی شاهان عاجز قاجار، پیوند زبانی و فرهنگی هند و قفقاز و آسیای میانه با ایران را گسست. به این عوامل باید رشد واحد سیاسی دولت –ملت در دو سدهی اخیر و پیامدهای تنگنظرانهی آن را نیز افزود.
تا زمانی که مصرفکنندهی فکر و فناوری هستیم، رابطهی یک طرفهی زبانی نیز ادامه دارد و واژگان و دسته واژگان و عبارتهای بیگانه از این آزاد راه یک طرفه به زبان فارسی وارد میشوند.
درونی: آن دسته عواملی که پیوندی سر راست با بیخیالیها و ولنگاریهای همیشگیمان دارد. همان سرخوشیها و دور هم بودگیها! بیبرنامگی نهادهای مسئولیتدار در این عرصه، راه را بر هر رهیافت رهایی بخشی برای نجات زبان فارسی بسته است. در این میان اگر صاحب همتی هم باشد کاری از پیش نخواهد برد.
کوششهای فرهنگستان را نمیتوان نادیده گرفت؛ اما میتوان ساعتها به ناکافی بودنش پرداخت. اگر چه استادانی کار بلد و صاحبنظر در این نهاد به کار مشغولاند اما روحیهای محافظهکارانه دارند. درست است که واژهسازی تنها یکی از چندین وظایف این نهاد است، اما عینیترین و برونیترین آنهاست. زبانی که ساختمندی و چهارچوبش را در داد و ستدی نابرابرانه با زبانهای دیگر از دست بدهد، باقیِ وظایف فرهنگستانش خود به خود از گردن استادان ساقط میشود. اما این روحیهی یخزده و محافظهکارانه برآیندی هولناک دارد. واژگان مصوّب فرهنگستان در جامعهی امروز ایران کاربرد چندانی ندارند. حتی واژهسازیهای علمیِ این نهاد در مجامع دانشگاهی نیز جای چندانی باز نکرده است. جا دارد از استادان مشغول در فرهنگستان پرسیده شود؛ چرا واژگانی همچون هواپیما، فرودگاه، دوچرخه و … که ساختهی همتایان پیشین شماست، در زبان مردم کوچه و بازار جاری است، اما واژگان مصوّب فرهنگستان زبان فارسی در سالهای اخیر، کاربردی نمیشود؟
نظر یکی از پژوهشگران زبانهای باستانی در این زمینه قابل توجه است. فریدون جنیدی میگوید: «… وقتی مردم ایران واژههایی را که تصویب میشوند، به کار نمیبرند، یعنی این واژهها کارآیی ندارند. برای مثال، هیچکس «دارازلقمه» را به جای «ساندویچ» استفاده نمیکند. کسانی که چنین واژهای را میسازند، از آگاهی کافی برخوردار نیستند… وقتی برای «کراوات» معادل «درازآویز زینتی» را قرار میدهند، این به مسخره و ریشخند میماند».۴
کسی که با زبان انگلیسی آشنا نباشد، برای خرید یک دستگاه رایانه در شهر تهران، به مترجم یا دست کم به یک کارشناسِ حوزهی این نوع فنّاوری نیاز دارد! چرا؟ کافی است به مراکز خرید خیابانهای ولی عصر و میرداماد سرک بکشید. به زبانی دیگر سخن میگویند! زبان داد و ستد در این مراکز فارسی نیست و جالب آنکه انگلیسی هم نیست! زبانی است شتر گاو پلنگآسا و آمیزهای از کارواژهها (افعال) و حروف اضافهی فارسی به همراه نامها و صفتهای انگلیسی. جملههای فارسی تنها زمانی به کار میرود که خریدار در حال ترک فروشگاه است و فروشنده با سخاوت تمام میگوید: «سگ خورد! بیشتر نخواستیم! بردار و برو»!
بنا بر سنت مرسوم حاکم بر فرهنگستان، هجوم و حضور مفردات و واژهها از زبانهای بیگانه در زبان فارسی چندان جدی گرفته نمیشود؛ اما همین مفردات در سالهای اخیر به ویژه در حوزهی رایانه و اینترنت، روزانه و شاید به ساعت وارد میشوند. گروهی از این واژگان پس از چندی خوشهای عمل کرده و همخانوادههای خود را نیز به زبان مهمان وارد میکنند. البته فقط زبان فارسی نیست که چون کشتیگیری ناآماده راهی تشک اینترنت شده است، خط فارسی نیز چنین سرنوشتی دارد. امروزه خط فارسی در اینترنت در حال تغییر است. حال آنکه در دیگر کشورها بدین منظور زمینهسازیهایی صورت گرفته بود. نرمافزارهایی خاص طراحی شده بود. ما هنوز برای ایجاد «نیمفاصله» در فضای مجازی دچار مشکل هستیم! این کاستیها حتی استادان آرام زبان و ادبیات فارسی را به واکنش واداشت که در خرداد ماه ۱۳۸۶ بیانیهی در این باره صادر کردند. بیانیهای که به امضای چهرههایی همچون محمدرضا شفیعی کدکنی، جلیل تجلیل، خسرو فرشیدورد و … رسیده بود. البته این کاستی (ناآمادگی خط فارسی) نه فقط به فرهنگستان زبان فارسی که به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات نیز مربوط است و در مجموع، خلا قانونی الزامآور به شدت احساس میشود.
پر آشکار است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی نباید بیش از این در تعطیلات تابستانی به سر ببرد. این نهاد با تصویب واژگانی از این دست و انتشار یک نشریه و کارهایی با بُرد اندک به جایی نمیرسد. امروزه وظیفهی استادان این نهاد باید یافتن راهکارهایی اثرگذار باشد و ارائه این راهکارها به دولت و آن گاه دستهبندی آنها در قالب لوایح به مجلس برای تصویب قانونهایی با پشتوانهی اجرایی.
البته گاهی از جانب برخی از استادان فرهنگستان یا بیرون از آن وسواسهایی در کار است که نسبت چندانی با آسیبهای زبان فارسی ندارد. به عبارتی دگرگونیهای حتمی زبان در هر عصری است. به ویژه ارتباط زبان گفتار با زبان معیار. به نظر این کمترین، تمامی تهدیداتی که متوجه زبان فارسی است در دو بخش خلاصه میشود. یکم: هر چیز که به ساختمندی زبان فارسی آسیب برساند و زبان را برای آموزندگان خودی و بیگانهی آن، تصادفی و بیقاعده جلوه دهد. دوم: حجم انبوه و گَل و گشاد واژگان بیگانه که صورت نوشتاری و شنیداری زبان را خدشهدار میسازد و در درازمدت، نیروی زایایی زبان را هم از پا میاندازد؛ چراکه هر چه حجم واژگان بیگانه فراوانتر باشد، امکان واژهسازی در آینده نیز کمتر میشود.
دگرگونیهای دستوری اگر زبان فارسی را از قاعدهمندی خارج نکند، چندان آسیبرسان نیست؛ چراکه در زبان شعر فارسی و ضربالمثلها همیشه این نوع هنجارگریزیها وجود داشته است. مشکل زمانی آغاز میشود که این دگرگونیها زبان فارسی را از قاعدهمندی خارج کند و در آموزش آن به غیر فارسی زبانان خلل ایجاد شود. برای نمونه: گفتن «میبینمت» در هنگام خداحافظی اگر چه برگردان عبارت see you است، اما به ساختمندی زبان فارسی آسیبی نمیرساند و اگر جای عبارت زیبا و عاطفی «خدا نگهدار» را نگیرد، مشکل آفرین نیست؛ اما فاجعه زمانی رخ مینماید که از دانشآموز دورهی راهنمایی میپرسیم؛ «هوای تهران در تیرماه گرمتر بود یا مردادماه»؟ و او پاسخ میدهد: «مرداد بیشتر گرم بود». «بیشتر» در اینجا برگردان more انگلیسی است. طبق قواعد زبان فارسی دانش آموز باید بگوید: «مرداد ماه گرمتر بود».
دکتر نصرالله پورجوادی در یکی از نشستهای شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به هفت گروه تغییرات ناخوشایند در زبان فارسی اشاره کردهاند. دگرگونیهایی که در دهههای اخیر در زبان فارسی به وجود آمدهاند. به راستی بیشتر این تغییرات آسیبرسان هستند. اما همین تغییرات در مقایسه با تاثیری که بیهقی از زبان عربی میپذیرد و تا برگردان نعل به نعل عبارات عربی و حتی مطابقت صفت و موصوف در جنس و شمار پیش میرود، چیزی نیست. اثری که شاهکار نثر فارسی مینامیمش. یکی از تغییرات مد نظر این عضو فرهنگستان را به عنوان نمونه میآورم.
«… مثال دیگر به کار بردن اما در وسط جمله است. مثلاً این جمله: “کارمندان همه ساعت هشت سر کار میروند، من اما ساعت ۹ میروم”، در حالی که در زبان فارسی سابقه نداشته است “اما” را در وسط جمله به کار ببریم و گمان میکنم اولین بار شاملو بود که در شعری اما را به این سبک به کار برد. گاهی هم این کار توسط مترجمان ناآگاهانه صورت میگیرد».۵
اشارهی دکتر پور جوادی به جاست؛ اما زمانی که ساختن فعلهای مرکب فنگلیش مانند: شیفت کردن (shift) ترای کردن (try) هندل کردن (handel) و… در زبان روزمرّهی مردم وارد شده است، این نگرانی همان غصهخوردن برای افسار شتری است که با کجاوهاش گم شده باشد! طرفه این که بارها این فعلهای فنگلیشل را از زبان مجریان صدا و سیما شنیدهایم و میشنویم! ای کاش صدا و سیمای ملی، یک دهم از زمان تبلیغ انواع پفک نمکی و مسابقات مهیج تستزنی را به دردهای زبان فارسی اختصاص میداد! ۶
واژه سازی در زبان فارسی با راهاندازی فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغاز نشده است و در صورت کمکاری این نهاد نیز به پایان نمیرسد. بد نیست نویسندگان و مترجمان ایرانی به ویژه آنان که چند زبانه هستند، نکتهسنجی کسانی مانند پور سینا، غزالی، ابوالفضل رشیدالدین میبدی و … را الگوی خود قرار دهند. بیشتر آثار پور سینا و امام محمد غزالی به زبان عربی است؛ اما همین افراد در آثار فارسیشان وسواس فارسینویسی داشتهاند. یا به کوششهای ابوالفضل رشیدالدین میبدی، صاحب تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، در پاسداشت زبان فارسی توجه کنند.
در اینجا ذهن بیمار این جانب چند پیشنهاد ارائه میکند تا فقط انتقاد نکرده باشیم. روی سخن با تمامی نهادها و بنیادهای مسئولیتدار است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی، شورای گسترش زبان فارسی، شورای انقلاب فرهنگی، وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، آموزش و پرورش، مجلس شورای اسلامی و… .
- گروههای ترجمه
فرهنگستان زبان فارسی باید برای برگردان منابع و سرچشمههای علمی در هر رشته و شاخهای از دانش، گروههای ترجمه تشکیل دهد تا نیاز به منابع از زبانهای بیگانه به کمترین اندازه برسد. نجات زبان فارسی ممکن نیست مگر آن که نهاد قدرت از آن پشتیبانی کند. با کوشش چند مترجم در گوشه و کنار که غم نان و اجارهی خانه سوهان روحشان شده است، کار به جایی نمیرسد. عصر زرین تمدن ایرانی به همت مترجمان و خردخانههایی آغاز شد که نهاد قدرتِ وقت، به وزن برگردان هر کتاب زر و سیم نثارشان میکرد.
این پیشنهاد از سخنرانی دکتر حبیبی، رئیس پیشین فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ریشه میگیرد. سخنان ایشان در نخستین گردهمایی علمی «انجمن ترویج زبان و ادب فارسی» در مرکز همایشهای پیامبر اعظم (ص) دانشگاه اصفهان. در اینجا بخشی از این سخنرانی آورده میشود تا به ژرفای فاجعه پی برده باشیم!
«… شبکه رایانه این امکان را ایجاد کرده است که مقالات علمی به زبانهای بیگانه و به خصوص انگلیسی به سرعت در اختیار دانشجویان و علاقهمندان قرار گیرد و آنها به سمت فراگیری و استفاده روز افزون از این زبان میروند.
… اگر نتوانیم در شبکه رایانهای به زبان فارسی میدان وسیعی بدهیم و مسایل علمی را به زبان فارسی ارایه کنیم، در دو دهه آینده زبان فارسی فقط یک زبان خانگی خواهد شد.
… باید با ترجمه همزمان مقالات علمی و قراردادن آنها در شبکه رایانه، امکان دسترسی دانشجویان به مقالات علمی فارسی را توسعه دهیم.
… در دوران سختی که با گسترش حکومت رایانه به وجود آمده است اگر راه و رسم جدیدی برای ترویج زبان فارسی بوجود نیاید این زبان با خطر مواجه خواهد شد.
… یک حرکت نظامیافته برای نگاهبانی از زبان فارسی در عصر رایانه نیاز است؛ اما هنوز به این مهم توجه نشده است.
… باید از همه صاحبنظران زبان فارسی و متخصصان رشتههای مختلف علمی که علاقهمند به زبان فارسی و واژهسازی هستند، برای سرعت بخشیدن به کار واژهسازی استفاده کرد.
… برای حضور قوی زبان فارسی در عرصه علم باید حدود ۳۰۰هزار لغت، معادلسازی شود که این کار را فرهنگستان به تنهایی نمیتواند انجام دهد.
… اگر میخواهیم زبان علمی ما زبان فارسی بماند باید کوشش بیشتری کنیم زیرا اگر این افتخار را از دست بدهیم، آیندگان ما را نمیبخشند».۷
میبینیم که در دسترس بودن منابعِ روز علمی در فضای مجازی برای پاسداری از زبان فارسی و خودبسندگی آن، از فوریتهای پزشکی این زبان است. کاری که فقط از نهادی با بودجهی دولتی ساخته است.
- کارشناسان حوزهی رایانه
زبان فارسی در دنیای اینترنت با مشکلات گوناگونی روبرو است. یکی از آنها کمبود یا نبود برنامهها و نرمافزارهای ویژهی زبان و خط فارسی است. راهاندازی یک کارگروه از کارشناسان این فن نه فقط شایسته که بایسته است. کارشناسانی که تمام وقت به این مهم بپردازند. از طرفی برای برگردان متون فارسی موجود در ایران و افغانستان به خط سیریلیک یا به وارونه آن، کاری در خور لازم است. پیوند پارسیگویان تاجیکستان و ازبکستان با دیگر کشورهای فارسی زبان نباید بیش از این متاثر از جدایی خط باشد. البته در حال حاضر نرمافزاریی در این باره وجود دارد که نتیجهی همت شخصی گمنام است؛ اما این نرمافزار دچار کاستیهای فراوان است. هر چند بودنش به نبودن است و خداوندگارش را باید ارج نهاد.
- مشاوران علمی
اگر در میانههای دههی ۷۰ خورشیدی که دانش نوپای رایانه و وابستههایش جهانگیر میشدند، فرهنگستان زبان فارسی با تنی چند از دانش آموختگان این رشته هماندیشی میکرد، امروزه مجبور نبودیم این نوشداروها را با خواهش و لابه به چند میلیون کاربر اینترنتی بنوشانیم. هر چند اگر ارادهای در کار باشد، این یک قلم نوشدارو پس از مرگ سهراب هم کارگر خواهد بود. دانش بشری هر دم افزون و دگرگون میشود. ایجاد کارگروههای پویا و زنده (نه فقط حقوق بگیر) در تمامی دانشهای تجربی و انسانی، از معادلسازیهای دیر هنگام به صرفهتر است. کارگروه مشاوران علمی باید تمامی رشتههای دانشگاهی را پوشش دهد. این کارگروه تازههای هر دانش را پیش از کاربردی شدنش به فرهنگستان گزارش میکند.
- زبانبانان گمرک
بهره بردن از تجربیات دیگر کشورها نیز کارگشا خواهد بود. ایجاد زبانبانان گمرک هم یکی از این تجربههاست. نظارت بر گمرک یعنی که پیش از وارد شدن هر پدیدهی نورسته، تکلیف معادلسازی آن مشخص شود. شاید مجبور باشیم به زودی نامهای چینی را هم تلفظ کنیم که کار طاقتفرسایی است!
اگر معادلسازیها پیش از ورود واژگان بیگانه انجام شود، به آسانی همهگیر خواهد شد؛ اما پس از رواج و رسوخ بر زبان مردم، زدودنش همانا شکستن شاخ غول است. مدتهاست به این نتیجه رسیدهام که ما ایرانیها عادات نداریم کارهای ساده را انجام دهیم. انجامش را دونِ شأن و شوکت خود میدانیم و در برابر امور دشوار هم مینالیم!
اگر در گمرکها و مرزهای حقیقی و مجازی کشور پالایههای زبانی وجود داشته باشد، گامی بلند در راستای پاسداری از زبان فارسی برداشتهایم.
- اعضای فرهنگستان
باید در کالبد پیر فرهنگستان زبان و ادب فارسی روحی تازه دمید. استادانی سر و زبان نترس را به این نهاد فراخواند. به ویژه کسانی چون داریوش آشوری که در کارگاه واژهسازی و واژهیابی، فوت و فنها را نیز آموختهاند و ساختههایشان در حوزهی دانشهای انسانی با پذیرش استاد و دانشجو روبرو بوده است.
استادان فرهنگستان در آن بخش از معادلسازیها که با عموم مردم و شهروندان کوچه و بازار سرکار دارد، باید کمی هم شم روانشناسی چاشنی کار کنند. به هر حال این تودههای گرسنهی به حق عاصی، خیلی هم برایشان فرقی نمیکند که چه بگویند و چگونه بگویند. از واژگان مطنطن و فخیمانه چندان خوششان نمیآید. این را از واژهسازیهای خود مردم میتوان فهمید. وقتی برای قطعهای در خودرو، واژهی «سگ دست» را میسازند و بیآنکه بار معنایی منفی داشته باشد، در جامعه رایج میشود.
- زبان فارسی در مدارس
کج سلیقگی هم اندازهای دارد! کتابهای درسی زبان فارسی مدارس به ویژه در دورهی دبیرستان به شکلی تدوین شده است که گویی وظیفهای جز فارسیزدایی ندارد. نویسندگان و گردآورندگان این کتابها شناختی از روحیات نسلهای امروزی ندارند. از روشهای نوین تدریس ناآگاهاند. گویی کتابها را به این نیّت نوشتهاند که بتوان از هر صفحهی آن ۵۰ تست مردافکن بیرون کشید! در بین دانشآموزان ایرانی اصطلاحی وجود دارد که میتوان آن را از واژهسازیهای ریزبینانهی تودهی مردم و جوانان دانست؛ «خرخوان»! خرخوان کسی است که میخواند تا تست بزند و نمره بیاورد. البته که مجبور است. این کتابها قدرت انتقادی و آفرینندگی نوجوانان و جوانان را نابود میکند. ابزاری است سترونکُن. آن قدر تاریخ ادبیات، اشعار تعلیمی و حکیمانهی همنوا با دوران سالخوردگی و نیز آمیزهای از دستور زبان سنتی و ساختگرا و … در آنها یافت میشود که دانش آموز را از هر چه نوشتن و سرودن و نقد و سنجش بیزار میکند. در بهترین حالت از دانش آموز یک تاریخ ادبیاتدان میسازد. ای کاش دو سال پس از پایان تحصیلات، از هر دانشآموختهای، آزمون زبان و ادبیات فارسی گرفته شود تا میزان تاثیر این کتابهای حجیم و زمان پرکن سنجیده شود. به نظر این کمترین، نظام آموزشی موجود از هر دانشآموز ایرانی یک تستزن چالاک میسازد. یک کارشناس امر خطیر تستزنی. پدیدهای که چون غدهی سرطانی، ریشهی دانش را در این آب و خاک میخشکاند. پدیدهای که میلیاردها تومان در سال گردش مالی دارد و شاید حذفش به این آسانی مقدور نباشد! اما همه میدانیم که هیچ کجای جهانِ پیشرفته از این خبرها نیست و آموختن و آموزاندن چیزی دگر است!
- نشانها و جوایز ادبی فارسینویسان جهان
به عنوان نمونه دولت فرانسه نشانها و جوایزی را سالیانه به نویسندگان جهان فرانسوی زبان از کبک تا سویس و افریقا میدهد. همچنین نویسندگان غیر فرانسوی که به زبان فرانسه خدمتی کرده باشند، اثری نوشته باشند یا ترجمهای در کارنامه داشته باشند. تاکنون محمد علی سپانلو و داریوش شایگان از ایران توانستهاند تعدادی از این نشانها و جوایز را دریافت کنند.
البته در ایرانی نیز جوایزی هست. جوایزی که از نظر مادی ارزش چندانی ندارند و از نظر معنوی نیز نتوانستهاند نام و آوازهای کسب کنند. جوایزی که با اعمال سلیقه همراه است. وانگهی هیچ جایزه یا نشانی تا امروز نداشتهایم که تمام جهانِ فارسیزبان را زیر پوشش خود داشته باشد. راه درازی در پیش داریم!
اگر به سطح روابط و پیوندهای فرهنگی میان کشورهای انگلیسی زبان توجه کنیم و این همگرایی را با نوع روابط کشورهای پارسی زبان با یکدیگر مقایسه کنیم، آن وقت مجاب میشویم که دستهجمعی بگرییم و ناله سر دهیم! کتابهای هری پاتر هم زمان در تمام کشورهای انگلیسی زبان منتشر میشد و البته صدها کتابها و فیلم دیگر نیز، و پیوندهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسیشان روز به روز محکمتر میشود.
از دوری فارسیگویان و غریبگی آنان، این نویسندگان و پژوهشگران و شاعراناند که در پلهی نخستِ ضرر و زیان قرار میگیرند. تصور کنید اثری ادبی یا پژوهشی هم زمان در تهران، شیراز، هرات، کابل، دوشنبه و سمرقند منتشر شود. ناشر و نویسنده از استقلال مالی برخوردار خواهند شد. تیراژ کتابها از ۱۵۰۰ به ۳۰۰۰ میرسد و جای شکر و سپاسش باقی خواهد بود!
انتشارات فرانکلین تنها انتشارات ایرانی بود که مقطعی کوتاه همزمان در تهران و کابل فعال بود. افسوس که نه پیشتر و نه پستر، هیچ ناشری دغدغهای از این دست نداشته است و نیز هیچ کدام از دولتها!
اما این زخم عمیقتر از این حرفهاست! طنز مطلب در این است که شبکهی ماهوارهای بی.بی.سی فارسی تنها رسانهای در جهان است که برای همهی کشورهای فارسی زبان دنیا برنامه تهیه و پخش میکند! آیا باید بپذیریم که صدا و سیمای ملی با راهاندازی دهها شبکهی داخلی و خارجی، با ردیف بودجهای پُر و پیمان، با تمام عواید تبلیغ چیپس و تِست و جزوه و … توان فرستادن چهار خبرنگار ثابت به تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان و پاکستان و هند و چینِ هم پیمان را ندارد؟ توان راهاندازی یک شبکهی ماهوارهای را ندارد که همهی فارسی زبانان را از خود بداند؟ باور کنیم؟! آه که ما حرام شدهایم!
تنها راه نگهداری و گسترش زبان فارسی، همگرایی کشورهای فارسی زبان با یکدیگر است. هر نوع سستی و بیارادگی در این زمینه، مصداق خیانت به زبان فارسی و خیانت به منافع ملی ایران میباشد. گفتوگویی که در روزهای آغازین مهر ماه در رسانهها منتشر شد، حاوی اخباری هراسآور بود! چکیدهاش این است: «تعلّل ایران در ساخت مرکز تحقیقات زبان فارسی در کابل»! اما نتیجهی این تعلل این شد که مسئولان کشور افغانستان مجاب شدهاند تا زمین این مرکز را به کشوری دیگر واگذار کنند! بخشی از این خبر را میخوانیم تا به سرخوشی و دور هم بودگیهای خود پی ببریم.
«… محمدحسین جعفریان گفت: مدتها پیش ایران زمینی را در کابل خرید تا در آن مرکز تحقیقات زبان فارسی دایر کند. بخشی از این زمین را دولت افغانستان هدیه کرد و حالا که زمین بلااستفاده رها شده، افغانها تصمیم دارند آن را در اختیار کشور دیگری قرار دهند.
… بودجه رایزنی در افغانستان محدود و اندک است و ۸۰ درصد بودجهشان، بودجه جاری است که باید با آن پول آب و برق بدهند. بنابراین، همین که همکاران ما در رایزنی فرهنگی ایران در افغانستان، چراغ آنجا را روشن نگه دارند، هنر کردهاند.
… نگاه مجموعه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به افغانستان جدی نیست و به آن به عنوان کشور درجه سوم نگاه میکند. در حالی که تنها کشوری در جهان که محصولات فرهنگی ما بدون ترجمه و زیرنویس و با همان خط و زبان قابل استفاده است، افغانستان است.
… سازمان فرهنگ و ارتباطات سالهاست زمینی را در کابل خریداری کرده که بخشی از آن هدیه ریاست جمهوری افغانستان به ایران است و قرار است یک مرکز بزرگ فرهنگی در این زمین احداث شود، در حالی که این کار سالهاست از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات انجام نشده است.
… آنقدر این تأخیر و تعلل طولانی شده است که افغانها نسبت به تأخیر در این کار اخطار دادهاند و گفتهاند که زمین را به کشور دیگری خواهند داد تا در آن مرکز فرهنگی بسازد.
… حیرت میکنم که وقتی به گفته رهبر معظم انقلاب، یکی از وظایف مهم و اصلی رایزنان فرهنگی، گسترش زبان فارسی در خارج از کشور است و بهترین پایگاه ما در تمام کشورها افغانستان است، کجا مهمتر است که سازمان فرهنگ و ارتباطات بودجههایش را آنجا خرج میکند و مرکز تحقیقات زبان فارسی را با وجودی که زمینش هم رایگان در اختیار دارد، نمیسازد.
… شاید تا به حال که من دارم با شما صحبت میکنم، زمین را از ایران پس گرفته باشند. در حالی که رهبری تأکید میکنند، انگیزهاش در نخبگان هست و دولت افغانستان این کار را مورد حمایت انجام میدهد، اما هیچ تحرکی در سازمان فرهنگ و ارتباطات ما نیست.
وی در پایان گفت: برکات راهاندازی این مرکز فرهنگی به جامعه فرهنگی داخل کشور هم میرسد، ولی ارادهای پشت این قضیه نیست. امیدوارم این مصاحبه خوانده شود و کسی پیدا بشود که دستور احداث مرکز تحقیقات زبان فارسی را در افغانستان صادر کند».۸
این گفتوگوی رایزن سابق فرهنگی ایران در افغانستان با خبرگزاری مهر، بیانگر غربت زبان فارسی در خانهی خویش است. معلوم نیست باید گریبان چه کسی را گرفت! این همه بیعرضگی نوبر است انصافا! در حالی که کشور ترکیه در افغانستانِ فارسی زبان نزدیک به ۲۰۰ مدرسه ساخته است، ما از ساخت یک مرکز تحقیقات زبان فارسی عاجزیم! سالهاست حکومت پشتو زبان افغانستان میکوشد تا زبان فارسی در افغانستان را جدای از زبان فارسی در تاجیکستان و ایران اعلام کند. به نظر میرسد با سیاستهای کارگزاران فرهنگی ما، به اهدافشان برسند! درد البته بیش از اینهاست. پس از حملهی آمریکا و هم پالکیهایش به افغانستان، زبان اداری و دیوانی این کشور به سوی انگلیسی شدن پیش رفته است! ۹
فرصتسوزی مسئولان ایرانی در تاجیکستان بیشتر از ناتوانیشان در افغانستان است. تاجیکان علاقهی زیادی به ایران و ایرانی دارند اما بسیاری از مردم ایران هنوز نمیدانند که مردم آن کشور به فارسی سخن میگویند.۱۰
حکایت جانسوز تاجیکان ازبکستان خود چشمی تازه نفس برای گریستن میخواهد. مدتها در مناطق تاجیک نشین این کشور و به ویژه دو شهر سمرقند و بخارا (همان سرزمینی که رودکی برایش «بوی جوی مولیان» را سرود)، سخن گفتن به فارسی در خیابان و ادارات، جریمهی نقدی و زندان را در پی داشت. دولت ازبکستان با کوچاندنهای اجباری، ترکیب جمعیتی این شهرها را به هم ریخت. این دو شیوهی برخورد با تاجیکان در ازبکستان، دقیقا از روی نسخهی ترکیه در برخورد با کردها رونویسی شده بود. در تمام این سالها، ایران به دلایل زیادی میتوانست و میبایست سخنی بگوید، حرفی و اشارهای داشته باشد. واکنشی از خود نشان دهد. اما افسوس! ما نشستیم و تماشا کردیم. دلایلی چون همزبانی، همتباری و این که تا پیش از دستاندازی روسیهی تزاری ما یک خانواده بودیم و مهمتر از همه این که همیشه داعیهی دفاع از ستمدیدگان را داشتهایم و کم هزینه ندادهایم. حال چه کسانی ستمدیدهتر از تاجیکانِ ازبکستان و فارسی زبانان افغانستان؟! بماند که این روزها، استعمارگر تازهنفس جهان، کشور عدالتمحور چین، به بخشهایی از سرزمین و بلندیهای پر آب تاجیکستان چشم دوخته است! داستان کمینههای فارسیگوی پاکستان و چین و هند خود داستانی است پر آب چشم که در این سوگنامهی مختصر نمیگنجد!۱۱
باید کارداران فرهنگی سفارتخانهها و رایزنان فرهنگی ایران در کشورهای فارسی زبان را با زبانی همه فهم توجیه کرد. باید مسئولیت سنگینشان را یادآوری کرد. باید بودجهی کافی در اختیارشان گذاشت. باید از میان نخبگان ادبی برگزیده شوند. این روزها مردم بسیاری از کشورهای جهان نمیدانند که ایرانیان عرب زبان نیستند. بسیاری از ایرانیان نمیدانند که تاجیکستان فارسی زبان است. این است سرنوشت زبان فارسی! بیایید به خدا توکل کنیم!
در پایان باید بگویم؛ جهانی نشدن ادبیات معاصر فارسی زبانان، سر راست و نا سر راست با بیمهری دولتمردان نسبت به این زبان پیوند دارد.
۱. تصویر این نامه به همراه اطلاعاتی جامع دربارهی آن در این نشانی.
۲. از واژهسازیهای خردمندانهی داریوش آشوری. (کرهگیری: globalization)
3. سوگمندانه هنوز بسیاری از استادان دانشگاه دربارهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و وظایفش آگاهی درستی ندارند! حال چه انتظاری از تودههاست؟! آقای صادق زیبا کلام در گفتوگو با هفتهنامهی صبح آزادی میگوید: «… لغتی (عربی) که بیش از هزار سال است وارد فارسی شده و جا افتاده و جزو زبان فارسی شده … فرهنگستان آقای حداد عادل این لغت را حذف میکند و به جایش یک لغت نامأنوس میگذارد…»! (ضمیمه شماره ۱۳ صبح آزادی. ص ۳۵).
بنده همین جا عرض میکنم که آقای صادق زیبا کلام برای اثبات ادعایشان فقط سه واژه مثال بزنند. بعید میدانم بتوانند حتی یک واژه هم بیابند! در دورهای که مد نظر ایشان است حتی برای یک واژهی عربی با هزار سال کاربرد در زبان فارسی، معادلیابی نشده است.
۴. گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا). ۲۷/ ۶/ ۱۳۹۰
۵. سخنان دکتر نصرالله پورجوادی را میتوانید در این نشانی بیابید.
۶. بد نیست رسانهها ،به ویژه صدا و سیما، ویراستارانی آشنا به پیچ و خمهای زبان فارسی استخدام کنند. بیایید در این فرصت از صدا و سیما خواهش کنیم برای مجریانشان کلاسهای آشنایی با زبان فارسی برگزار کند. کاری کند که این همه پشت سر هم «آیتم، آیتم» نکنند. دست کم مجری دوست داشتنی برنامهی ورزشی نود بگوید: دوربین عنکبوتی، ورزشگاه، پیامک و … نه اسپایدر کمرا، استادیوم، اس ام اس و…!
بد نیست سازمانهای شهرداری و راهنمایی و رانندگی در نوشتن تابلوها و آگهی نماهای سطح شهر چند ویراستار مشورت کند. تا کی به جای «جویها»، «انهار» به کار ببریم!
ای کاش سازمان محیط زیست جای جایِ مناطق حفاظتشده، تابلوی «تعلیف احشام ممنوع» را به «چَرای دام ممنوع» یا «چراندن دام ممنوع» تغییر دهد.
۷. سخنان رئیس پیشین فرهنگستان زبان فارسی را میتوانید در این نشانی بخوانید.
۸. این گفتگو را در این نشانی بخوانید.
۹. برای آگاهی بیشتر از وضعیت زبان فارسی در افغانستان، ن.ک «بگذار تا از این شب دشوار بگذریم». نجیب مایل هروی. مرکز مطالعات ایرانی. ۱۳۷۳
۱۰. برای آگاهی از نوع نگاه تاجیکان به ایران، ن. ک به نامهی پروفسور رحیم مسلمانیان قبادیانی، روشنفکر تاجیک، به محمد خاتمی رئیسجمهور وقت ایران. با عنوان «ایرانزمین، قبلهگاه تاجیکان جهان». در اینجا.
۱۱. برای آگاهی از ژنوساید فرهنگی فارسی گویان ازبکستان، ن .ک به گاهنامه بررسیهای آسیای میانه، سال ۱۹۹۶ میلادی، شماره (۲) ۱۵ صفحات ۲۱۳ تا ۲۱۶، نوشتهی ریچارد فولتز (Richard Foltz)، از اعضای مرکز مطالعات خاورمیانهای، دانشگاه هاروارد. در این نشانی.
سرچشمه: ایرانشهر