شعر زیر در ستایش حافظ خودمونه...از فیلسوفی جهانی، یکتا و قدرتمند...یه جورایی میشه گفت این شعر نیچه، ستایش فلسفه ی غرب از عرفان شرقه...متن کوتاه زیر از مقاله ی "نیچه و ایران" نوشته ی داریوش آشوری انتخاب شده و راجع به ارتباط نیچه و حافظِ،شعر هم ترجمه ی خود داریوش آشوریه.
نیچه یکی از نمونه های عالی خرمندی بینای دیونوسوسی را در حافظ می یابد.نام حافظ ده بار در مجموعه ی آثار وی آمده است.بی گمان،دل بستگی گوته به حافظ و ستایشی که وی در دیوان غربی و شرقی از حافظ و حکمت "شرقیِ" او کرده،در گرایاندن نیچه به حافظ نقش اساسی داشته است.در نوشته های نیچه نام حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته می آید و نیچه هر دو را به عنوان قله های خردمندی شادمانی انسانی می ستاید.حافظ نزد او نماینده ی آن آزاده جانی شرقی ست که با وجد دیونوسوسی،با نگاهی تراژیک،زندگی را با شور سرشار می ستاید،به لذّت های آن روی می کند و ،در همان حال به خطرها و بلاهای آن پشت نمی کند("بلایی کز حبیب آید،هزار-اش مرحبا گفتیم")این ها، از دید نیچه،ویژگی های رویکرد مثبت و دلیرانه،با رویکرد"تراژیک" به زندگی ست.
در میان پاره نوشته های بازمانده از نیچه،از جمله شعری خطاب به حافظ هست:
"به حافظ،پرسش یک آبنوش" "'An Hafis. Frage eines Wassertrinkers"
آن می خانه ای که تو از بهرِ خویش بنا کرده ای
گنجاتر از هر خانه ای ست،
می ای که تو در آن پرورده ای
همه-عالم آن را سَر کشیدن نتواند.
آن پرنده ای که[نام اش] روزگاری ققنوس بود،
در خانه میهمانِ توست،
آن موش که کوه زاد،
همان- خود تو ای!
همه و هیچ تو ای،می و می خانه تو ای،
ققنوس تو ای،موش تو ای،کوه تو ای،
که هماره در خود فرومی ریزی و
هماره از خود پَر می کشی-
ژرف ترین فرورفتگیِ بلندی ها تو ای،
روشن ترین روشنیِ ژرفناها تو ای،
مستیِ مستانه ترین مستی ها تو ای
-تو را، تو را-با شراب چه کار؟
(منبع:مقاله ی "نیچه و ایران"-داریوش آشوری)