ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

پیشینه تاریخی لک ها در گفتگو با لک امیر

کیومرث امیری کله‌جوبی (لک امیر) را که امروزه لک‌ها، لرها و کردها بیش‌تر از دیگر آثارش، با اشعارش که به زبان لکی سروده‌است، می‌شناسند. امیری دستی قوی در تاریخ و خصوصاً تاریخچه‌ی ایل و تبارش یعنی لک‌ها دارد. وی معتقد است هر فرد، قوم و ملتی که از پیشینه‌ی تاریخی خود بی‌اطلاع باشد ستم بزرگی را به خویشتن خویش و به ایل و تبار و سرزمین خود نموده و به انسانیت و سیر تکاملی طبیعت جفا و خیانت روا داشته است.

این شاعر نام‌آشنا، نکات تازه و قابل توجهی را در خصوص تاریخچه‌ی قوم خود در اشعار و نوشته‌هایش بر زبان می‌راند  که حکایت از تسلط وی بر تاریخچه این قوم و نکات بکر و تازه‌ای در خصوص لک‌زبان‌ها و به‌طور کلی تمدن ماد دارد؛ نکاتی که تا کنون مطرح نشده است. قومی که باز به گفته‌ی امیری در هزار توی تاریخ ایران‌زمین گم شده و از یادها فراموش شده است و فراموش شدنش خلأ بزرگی را در تاریخ ایران زمین و به‌طور کلی در تاریخ جهان به‌وجود آورده است و برای بازسازی آن سال‌ها کار و تلاش مستمر لازم است. این نویسنده و شاعر لک‌زبان که تجارب گران‌بها و سوابق درخشانی در حرفه‌ی روزنامه‌نگاری و فیلم‌نامه‌نویسی نیز دارد، لک‌ها را قوم بزرگ و اصیل ایرانی معرفی می‌کند که خون ایرانی در رگ‌های آن‌ها جاری است و از آن‌ها به عنوان بازماندگان مادها و بومیان دره‌ی مهرگان (سیمره) و نخستین ساکنان بومی ایران زمین یاد می‌کند و یادآور می‌شود این قوم زمانی دارای یکی از بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین تمدن‌های جهان  بوده که نخستین تشکیلات حکومت سیاسی را در این گوشه‌ی از جهان پایه‌ریزی کردند و مادها بنیان‌گذاران حفظ طبیعت و اندیشه‌ی پاک و خالی از دروغ و ستم‌کاری برای حیات مستمر و طولانی بشر بر روی زمین  بودند که حدود۲۶۰۰ سال پیش در یک تحول تراژدی‌گونه توسط پارس‌ها شکست خوردند و به باد فراموشی سپرده شدند. بدین روی برای آشکار شدن زوایای پنهان این موضوع پای گفت‌و‌گو با امیری نشسته‌ایم:

به عنوان نخستین سؤال به نظر شما تاریخچه پیدایش لکها مربوط به  چه زمانی و در کجاست؟

عده‌ای به شوخی می‌گویند زمانی که آدم از بهشت رانده شد و به دنیای مادی گام نهاد، ناگهان چشمش به عده‌ای انسان افتاد که در حال کار و تلاش و دوندگی بودند. حضرت آدم اعتراض می‌کند این‌ها دیگر کی هستند و از کجا آمده‌اند؟! مگر روی زمین کس دیگری غیر از من هم وجود دارد؟ وحی می‌رسد که آن‌ها لک هستند و ما هم از پیدایش آن‌ها اطلاعی نداریم. یا بعضی‌ها می‌گویند لک در قرآن نیز آمده است و یا می‌گویند نصفی از جهان لک است.

گذشته‌ی از این شوخی‌ها که من شخصاً دل خوش و میانه‌ی خوبی با آن‌ها ندارم، شاید کهن‌ترین سندی که از لک‌ها درست نام برده‌است کتابی است با عنوان:

(the American cyclopedia)  به معنی دایره‌المعارف. در این کتاب آمده‌است چهار قوم اصلی ایران را: ترک‌ها، کردها، لک‌ها و عرب‌ها تشکیل می‌دهند. در این کتاب ذکر شده‌است: لک‌ها از خون ایرانیان اصیل هستند.

در کتاب (نظری اجمالی بر آداب و زندگی ایرانیان) نوشته‌ی خانم ماری شیل که در لندن چاپ شده آمده است: لک‌ها دارای زیر شاخه‌هایی هم‌چون لرها و بختیاری هستند.

در کتاب دایره‌المعارف تألیف عبدالحسین سعیدیان در باره‌ی ساکنان زاگرس چنین آمده است: به‌طوری که از اسناد بابلی، عیلامی، آشوری و غیره معلوم می‌شود از هزاره‌ی سوم پیش از میلاد بلکه قبل از آن مردمی در کوهستان‌های زاگرس سکونت داشتند و کسی از سرمنشأ آن‌ها آگاه نیست که آن‌ها در چه تاریخی و در نتیجه چه حوادثی به این محال آمدند.

گروهی از دانشمندان آن‌ها را (آزیاتیک) خوانده‌اند و برخی دیگر از نژاد آریایی.

ده‌ها و بلکه بیش‌تر از ده‌ها سند و نوشته و آثار تاریخی دیگر وجود دارد که گویای حضور مردمانی در این نقطه از سرزمینمان است که از قرن‌ها قبل از میلاد در این‌جا می‌زیسته‌اند که چنان‌چه بخواهیم به تک تک این اسناد اشاره کنیم مثنوی هزار من کاغذ می‌خواهد و جالب این که همه و یا اکثر قریب به اتفاق مورخین از قومی در این نقطه از سرزمینمان سخن به میان آورده‌اند که کسی از تاریخچه پیدایش و سرنوشت آن‌ها چیزی نمی‌داند.

لابد میخواهید بگویید آن قوم لکها هستند؟

بی‌تردید، لک‌ها بازماندگان قوم ماد هستند. قومی که به جرئت می‌توان گفت در تاریخ ما گم شده‌اند و اثر و خبر چندانی از آن‌ها در دسترس نیست.

چرا؟

دلایلی دارد که خدمتتان عرض می‌کنم،  ببینید تنها به این دلیل که چون کسی از تاریخچه و سرنوشت این قوم اطلاعی ندارد نیست که می‌گوییم لک‌ها از نخستین ساکنین این منطقه بوده‌اند، شواهد فراوانی وجود دارد که خیلی راحت مشخص می‌کند این قوم گم شده‌ی در تاریخ، قومی جزء لک‌ها یعنی بازماندگان مادها نبوده و نیستند. زبان، موسیقی، آثار به جای مانده از دوران‌های گوناگون و متعدد تاریخی در این منطقه و ده‌ها دلیل و شواهد دیگر وجود دارد که حکایت از این امر می کند و چنانچه نگاه موشکافانه‌ای به اوراق تاریخ بیندازیم به سهولت متوجه این امر می‌شویم. من از شما سؤال می‌کنم پارس‌ها از چه زمانی و با شکست دادن کدام قوم امپراتوری بزرگ  خود را پایه‌ریزی کردند؟ آن قوم مغلوب کدام قوم بودند؟ چرا اثر و خبر آشکاری از آن قوم و تمدنی که داشتند  در تاریخ یافت نمی‌شود و اصلاً چرا یافت نمی‌شود؟

خوب بحثهای زیادی در این خصوص وجود دارد. ولی قصد شما از بیان این مسایل چیست؟

می‌خواهم شما را متوجه یک جریان مهم تاریخی بکنم، جریانی که همیشه کوشیده است تاریخچه‌ی شکست مادها به دست پارس‌ها را مخفی نگه دارد و در همین رابطه هیچ بحث منطقی و قانع کننده‌ای تا آن‌جایی که من اطلاع دارم از این برهه‌ی عظیم تاریخ سرزمین ما وجود ندارد. مورخین ما هرگاه به این بخش از تاریخ  رسیده‌اند، خیلی زود و بدون توضیح  واضح و روشنی از آن عبور کرده‌اند. حتا در عصر حاضر، یعنی زمانی که قرار بر این شد تاریخچه‌ای از تاریخ قدمت پادشاهی در ایران ارایه گردد و مورخین فراوانی در این خصوص به کار گرفته شدند، نتیجه‌ی کار آن‌ها این شد که مبنا و مبدأ تاریخ پادشاهی یا به گفته‌ی دیگر تاریخ تمدن در ایران را سال سلطنت کوروش قرار دادند. یعنی در عصر حاضر هم توسط سلسله‌ی پهلوی حاضر نشدند بحثی از تمدن مادها به میان آید و باز هم این واقعیت بزرگ تاریخ ایران زمین کتمان شد و مبنا را در آن زمان تاریخ ۲۵۰۰ ساله که بعدها به ۲۵۰۰ سال پادشاهی در ایران معروف شد، معرفی کردند. انگار کوروش ناگهان قدم به عرصه ی وجود گذاشت و تمدن بزرگی را با خود از آسمان به زمین آورد و ماقبل آن خلأ مطلق بوده است و بس؟!!

چرا؟

نکته همین جاست. چرا؟ ببینید ما در تاریخ به طور کلی به نکته نظرات فراوانی از جانب مورخین زیادی بر می‌خوریم. مشکلی که در این خصوص وجود دارد آن است که کسانی با اغراض خاص سیاسی و یا افراد مبتدی و تازه وارد به محض این که کتاب تاریخی را دستشان می‌گیرند و می‌خوانند بی‌چون و چرا نکته نظرات آن مورخ را می‌پذیرند و گمان می‌برند هر چه هست همان است که آن مورخ در آن کتاب بیان کرده است، حال آن که چنین نیست و در مورد هر واقعه‌ی تاریخی خصوصاً وقایعی که به گذشته‌های دورتر بر می‌گردد، مورخین زیادی نظرات متفاوت و حتا متناقضی را بیان می کنند. خواننده در این خصوص باید زیرک و حرفه‌ای باشد و نظرات دیگر مورخین را نیز بخواند و چنانچه بخواهد قضاوت نسبتاً درستی از این همه نظرات متفاوت و متناقض داشته باشد اصولاً باید تاریخ زیاد بخواند تا جایی که بتواند خود را به مقام منتقد تاریخ برساند. به این معنی که به اندازه ای اطلاعات تاریخی داشته باشد که بتواند تاریخ را تفسیر و تحلیل نماید. بحثی که در این‌جا می خواهم با شما مطرح کنم از این مقوله است. از آن‌چه من در لابلای اوراق کتب تاریخی و شواهد عینی تا کنون دست‌گیرم شده در رابطه‌ی با این سوال شما، آن است که لک‌ها همان بازماندگان مادها هستند. می‌دانیم که مادها تمدن بزرگی را در اطراف و اکناف رودخانه‌ی سیمره به‌وجود آوردند و همین‌ها بودند که برای نخستین‌بار با برگزیدن شخصی به نام (دیااکو) – البته دیااکو نیز خود صفتی است که برای بزرگان آن روزگار به کار می‌بردند- توانستند نخستین تشکیلات حکومت یا دولت سیاسی را در این منطقه پایه‌ریزی کنند و آن‌ها این کار را جهت مقابله‌ی با دشمنان جنوبی خود انجام دادند و پس از پیروزی بر آنان سرزمین خود را تا هگمتانه و حتا شمال نیز گسترش دادند. خوب سرنوشت این قوم چه شد؟ آخر و عاقبتشان به کجا کشید و آن‌ها بر اثر چه حوادث و رخدادهایی از میان رفتند؟ می‌دانیم که اکثر مورخین در این نقطه نظر متفق‌القولند که قوم ماد را قوم پارس شکست داد و از میان برداشت. ولی همین مورخین از این جا جلوتر نرفته و بحثی در رابطه‌ی با آن قوم مغلوب و تاریخ تمدن آن‌ها  و چگونگی از بین رفتنشان به دست پارس‌ها به میان نمی‌آورند. چرا؟ دلایلی دارد.

مادها از پارسها شکست خوردند و تمدن ماد از میان رفت، خوب بعد؟

نخیر خوب بعد نه. اتفاقاً اصل بحث من همین جاست.اجازه بدهید بر خلاف معمول همیشگی این‌جا توقفی بکنیم و موضوعی را که همیشه کتمان شده‌است، کمی  باز کنیم، متاسفانه این همان شیوه و یا معضلی است که ما با آن مواجه هستیم؟! و اتفاقاً جان کلام من هم در همین نکته نهفته است که می‌خواهم در این‌جا یک‌بار و برای همیشه آن را روشن کنم. ما عادت کرده‌ایم همیشه به این نقطه از تاریخ سرزمینمان که می‌رسیم، فوری  نگاهمان را از گذشته می‌گیریم و خیلی زود و اتوماتیک‌وار متوجه آینده می‌کنیم و همین مشکل باعث گردیده ما اولاً حقیقت بزرگی را کتمان کنیم، حقیقتی که منجر به گم شدن قسمت بسیار بزرگی از تاریخ تمدن سرزمینمان و به‌طور کلی جهان شده است و خلأ بزرگی را در تاریخ ما به‌وجود آورده است و دوم این که ما چشم خود را بر روی تمامیت یک تمدن بزرگ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی  که حالا توسط پارس‌ها از میان رفته است فرومی‌بندیم و این همان چیزی است که مورد نظر من است. چرا که کسی به حکایت شکست مظلومانه‌ی مادها از پارس‌ها که من می‌خواهم از آن نه تنها به عنوان یک شکست بلکه به عنوان یک تراژدی بزرگ تاریخی نام ببرم یاد نمی‌کند؟! تراژدی که به دلیل به فراموشی سپرده شدنش بار دیگر تبدیل به یک نمایش‌نامه تراژدی درام می‌شود و خلأ بزرگی را درتاریخ ما رقم می‌زند و ناگهان ما را با یک خلأ هولناک و گنگ و تاریک گرفتار می سازد. می‌خواهم بگویم تمدن مادها با همه‌ی بزرگی و شکوه و جلالی که داشت یک‌باره به دست فراموشی سپرده شد و ناگهان برای همیشه مدفون گردید و دیگر کسی از آن سخنی به میان نیاورد که این تمدن چه بود؟ چه ویژگی‌هایی داشت؟ و از ساختار آن که بر اساس عدالت و انسان‌محوری و توجه به کمال انسانی و محیط زیست بنا گردیده بود هیچ تحقیق و پژوهش قابل توجهی به‌عمل نیامد و به فراموشی سپرده شد.

شما میخواهید بگویید پس از شکست مادها به دست پارسها چون آنها به فراموشی سپرده شدند پس مظلوم بودهاند؟

مظلوم بوده‌اند و چون به آن‌ها پرداخته نمی‌شود مظلومیتشان مضاعف گردیده و در عین حال حلقه‌ای از این زنجیره‌ی بزرگ تاریخ مفقود گردیده و به همین دلیل ما تمدن بزرگ و اندیشه‌ی ژرفی را که ناجی بشریت بود، از صفحه‌ی تاریخ محو و نابود می‌کنیم، حرکت غلطی که ما را در باره‌ی تاریخ گذشتگانمان و در حوزه‌ی رشد و تعالی افکار بشر به اشتباه می‌اندازد. مثلاً از خود شما می‌پرسم، حجم اطلاعات ما از قوم ماد و تمدن مادها چه مقدار است، اصلاً ما از تمدن مادها چه می‌دانیم؟ قبول کنید خیلی کم. بلی هم این و هم این‌که به دلیل به فراموشی سپرده شدن این قوم که تمدن بزرگی داشتند با همه‌ی ویژگی‌های خود خلأ بزرگی در تاریخ ما شکل گرفت که هنوز هم از آن رنج می‌بریم و بسیار ضروری است این خلأ پر شود و نکات بکر و بارز و منحصر بفردی که دارد آشکار گردد.خصوصاً آن‌جایی‌که می‌گوییم در حکایت شکست مادها از پارس‌ها یک تراژدی تمام عیار اتفاق افتاده  است و یا آن‌جایی که می‌گوییم یک اندیشه‌ی ناب و منحصر بفرد درتمدن مادها وجود داشته است.

داستان چیست آقای امیری، حکایت این تراژدی که اشاره میکنید چیست؟ میشود لطفاً قضیه اندیشهی نابی را که اشاره میکنید، باز نمایید؟!

ببینید همه‌ی ما معتقدیم که مادها تمدن بزرگی داشتند ولی کسی از ما در باره‌ی این تمدن شکوهمند و داستان شکست مظلومانه‌ی مادها از پارس‌ها سخنی به میان نمی‌آورد. تمدن ماد تمدنی بود که ناجی بشریت در همه‌ی شئون بود. تمدنی که فلسفه‌اش بر اساس مهرورزی و توجه ویژه به طبیعت بود و این تمدن در یک تحول عجیب خانوادگی از میان رفت. داستانی که بسیار شنیدنی و عبرت‌انگیز است.

می‌دانید که مادها به دلیل هزارها سال تجربه‌ی عینی زندگی در شرایط آن روزگاران و تحت تعالیم فیلسوفان بزرگی چون مانی و زرتشت به ستایش چهار عنصر اصلی خلقت یعنی؛ آب، خاک، آفتاب و آتش ایمان راسخ داشتند و در اثر این آموزه‌ها بیش‌ترین حرمت را برای آب و خاک و آفتاب و آتش قایل بودند. به‌طوری که آب دهان خود را به داخل رودخانه‌های وحشی و خروشان نمی‌انداختند مبادا رودخانه را آلوده نماید و آن‌ها در حفظ و پاکیزه نگه‌داشتن طبیعت و احترام به درختان و به‌طور کلی احترام به نباتات و جانداران اهمیت ویژه‌ای قایل بودند. این یک قسم داستان و قسم دیگر آن  می‌دانیم که کورش کبیر سر سلسله پارس‌ها از پدری پارس و مادری ماد به دنیا آمده بود. کوروش در اوان کودکی و نوجوانی توسط دودمان مادری‌اش که در راس هرم قدرت بودند تربیت آموخت و نزد آن‌ها بزرگ شد و رشد پیدا کرد، اخلاق و رفتار و کردار و راه و رسم عدالت و حکومت داری را از اجداد مادری‌ش  فراگرفت و چون جوان جسور و با هوش و خردمندی بود توسط (خالوهایش) به سرداری سپاه بزرگی از مادها و به عنوان حکومت یک منطقه وسیع برگزیده شد. توجه کنید نطفه‌ی شخصیت عدالت پیشگی کوروش از مادها بسته می‌شود و او تحت تاثیر عقلانیت و حکومت‌داری جد مادریش که بزرگ و پادشاه مادهاست قرار می‌گیرد. اما به خالویش آستیاک خیانت می‌کند و قدرت را از دست او می‌ستاند.

به هر تقدیر کوروش از جانب طایفه‌ی مادری به مقام و منزلتی دست پیدا می‌کند.  شاید علت این‌که در فرهنگ شفاهی و عامیانه ی مردمان ما هنوز هم خالو نباید به خواهر‌زاده اعتماد نماید و زبان‌زد معروفی بین ما لک‌ها وجود دارد که می‌گوید: « هالو ورو هوار آو بردیو خورزا ئه رو بان مینیه مکرد.» (آب خالو (دایی) را رو به پایین برده بود و خواهر زاده رو به بالا ( به عمد) به دنبال او می‌گشت) شاید تناقض آشکاری که بین دایی و خواهرزاده در باور ما مردمان این خطه شکل گرفته است ریشه در این داستان داشته باشد و این قضیه از همین ماجرا و از این تاریخ به بعد جزو باورهای ما شده است.

خوب کوروش قدرت را از چنگ خالوهایش بیرون کشیده و خود بر مسند قدرت قرار می‌گیرد و دولت پارس یا هخامنشینان را بر ویرانه‌های تمدن مادها (لااقل ویرانه‌های فلسفی) مادها تشکیل می‌دهد. مادها  به عنوان  قوم مغلوب به شدت سرکوب می‌شوند و تمدنشان از میان می‌رود. حکایت شکست مظلومانه‌ی مادها (خالویی که از خواهر زاده‌ی خود شکست می‌خورد) منظورم شکست آستیاک از کوروش است. در طمطراق و بزرگی سیل‌آسای فتوحات کوروش برای همیشه در تاریخ دفن و فراموش می‌شود و در خاموشی مطلق از یادها می‌رود. خبر بزرگ و مظلومانه‌ی  شکست مادها از پارس‌ها زیر خبر بزرگ دیگری یعنی فتوحات و پیروزی‌های پارس‌ها به نسیان و فراموشی سپرده می‌شود و به این ترتیب یک خلأ بزرگ در تاریخ ما به وجود می‌آید که هنوز هم این خلاء ما را در خصوص بسیاری از واقعیتهای تاریخی رنج می دهد و دچار خطا و اشتباه می کند. این را هم باید اضافه کنم در پی این شکست سرزمین مادها که از دو قسمت عمده یعنی کوهستانی و دشتها تشکیل گردیده است دوپاره شده و آنهایی که در قسمت کوهستانی هستند به زندگی با فرهنگ مادی خود ادامه داده و مبارزه می کنند، اما دشت نشینها تحت تسلط دشمن غالب به ناچار تسلیم شده و خودبخود جذب فرهنگ جدید می شوند و این ماجرا قرن‌های طولانی ادامه پیدا می کند.

نخبگان این تمدن بعد از شکست چکار کردند؟ یعنی هیچ اقدامی نکردند؟

سرعت شکست مادها به قدری تند و سریع اتفاق می‌افتد که همه را گیج و مبهوت می‌کند و از سوی دیگر حجم سرکوب به حدی بوده که همه‌ی کلیت‌های قوم مغلوب را در تیرگی و تباهی و خفقانی شدید فرومی‌برد. نخبگان مظلومانه اقدام به کار فرهنگی می‌کنند و برای حفظ دستاورهای تمدن خویش کارهایی انجام می‌دهند که می‌توان به اقدام به افسانه‌سرایی آن‌ها اشاره نمود. هزارها هزار افسانه در این دوره‌ی از تاریخ خلق می‌شود. افسانه‌هایی که شاه‌کارهای خارق‌العاده بشری است. ساختار کلی این افسانه‌ها که به صورت شفاهی بوده و سینه به سینه نقل می‌شده‌است به گونه‌ای بوده که با یک‌بار بیان آن مخاطب همه‌ی آن را از بر می‌کرده است. نظرگاه این افسانه‌ها ترویج اخلاق انسانی، فداکاری و گذشت، وطن‌دوستی، جسارت و جنگ میان اهریمن با فرشته‌ی نجات است. مبارزه‌ی با ظلم، دفاع از مظلوم و نجات اسیران از چنگال دژخیمان و دیو و ددان و به‌طور کلی راه و رسم سرافرازنه زیستن بستر و پیام اصلی این افسانه‌ها را تشکیل می‌دهد. این افسانه‌ها امروزه هم می‌توانند ناجی بشر از سقوط به تباهی و دیو صفتی باشند. این افسانه‌ها را لک‌زبان‌ها (پاچاه) می‌گویند. یعنی راز دلی که بیان آن به‌طور آزادانه از جانب حکام برای بیان کننده‌ی آن خطرآفرین است باید آن را در چاه تعریف کرد، گویی بیان آن‌ها قدغن بوده است و گویندگان و سرایندگان آن اجازه‌ی بیان آن را برای هر کس و در هر جا نداشته‌اند. افسانه‌ها و حکایاتی که بعدها اساس و الهام دهنده‌ی شاه‌نامه‌ی فردوسی و ده‌ها شاه‌نامه و به‌طور کلی ادبیات کلاسیک ما را تشکیل می‌دهند. از بُعد سیاسی نیز ما شاهد شوروش گئومات و به پیروی از او هشت تن دیگر از سران و بزرگان اقوام و ایلات علیه هخامنشینان هستیم که به دست داریوش اسیر و کشته می‌شوند. شواهد و آثار بسیاری هست که نشان می‌دهد این شورش‌ها از جانب نخبگان ماد و برای سرنگونی هخامنشینان صورت گرفته است.

با این نگاه شما کوروش را که همگان به عنوان یکی از پرآوازهترین پادشاهان عدالتخواه جهان قبول دارند زیر سؤال میرود. مگر خود شما به عدالتخواهی و نبوغ کوروش شکی دارید؟

خیر، نه من و نه هیچ‌کس دیگر در بزرگی و عدالت‌خواهی کوروش شکی ندارد و این صحبت من هم ذره‌ای از واقعیت بزرگی کوروش نخواهد کاست و نمی‌خواهم هم بکاهد، اما به باور من در این‌جا و زیر همین عظمت و شکوه کوروش یک حقیقت بزرگ دیگر از تاریخ بشریت و یا دست کم از تاریخ ایران  گم شده است. ما اگر کتاب تاریخ کورش را یک برگ به عقب ورق بزنیم با حقیقت بزرگ‌تر و در عین حال تلخی روبرو خواهیم شد و آن حقیقت این است که  تمدن ماد یکی از با شکوه‌ترین و انسانی‌ترین تمدن‌های جهان بشری است که بر اساس آموزه‌ها و باورهای زرتشت بر پایه‌های تجارب قرن‌های طولانی و عدل و برادری و برابری و مهرورزی استوار است و  به حفظ و پاکی طبیعت و محیط زیست اهمیتی فراوانی می‌دهد. تمدنی که متاسفانه ما آن را فراموش کرده‌ایم. البته آثار این تمدن با شکوه زیر خاک مدفون است و روزی توسط نخبگان و دل‌سوزان نگران سرنوشت بشر کشف و نمایان خواهد شد. مادها چون در گستره‌ی بسیار وسیعی از تاریخ اجتماعی، انسانی و اقتصادی حضور پیدا کرده بودند و از یک زندگی پاک و بی‌غل و غش در گستره‌ی طبیعت پاک و زلال برخوردار بودند، قوانین اجتماعی و سیاسی  خود را بر پایه‌ی عدل و داد و انسانیت و برادری و برابری قرار داده بودند و چون در طبیعت جان گرفته و زندگی می‌کردند از قوانین طبیعت به عینه آموخته بودند که هر عملی عکس‌العملی را در پی خواهد داشت. آن‌ها به قانون طبیعت ایمان و اعتقاد راسخ داشتند و شاهد و ناظر آن بودند که بر اساس قانون طبیعت هر چه بر روی زمین بکاری لاجرم باید روزی آن را بدروی بی کم و کاست و برای همین خاطر چهار عنصر اصلی طبیعت را ستایش می‌کردند. لذا اهل ظلم و بزه کشی نبودند، برای طبیعت و به گفته‌ی امروزی‌ها محیط زیست و نسبت به همه‌ی جانداران و گیاهان و نبات احترام فوق‌العاده‌ای قائل بودند. حساب کنید در آن روزگاران زرتشت گفته است کسی حق ندارد آب دهان خود را به داخل رودخانه بیندازید و آن‌را آلوده کند تا امروز که شهرنشینان کانال‌های بزرگ فاضلاب‌هایشان را به سمت رودخانه‌ها سرازیر کرده‌اند چقدر فاصله وجود دارد؟ و الا آخر ….   کوروش نیز از اجداد مادری خود چنین آموخته بود. البته با اندکی تفاوت. حساسیت و اصل بحث من در این‌جاست که باید بگویم تیره‌روزی ما ایرانیان از زمان نابودی تمدن مادها به دست پارس‌ها آغاز گردید. از آن به بعد ما راه اضمحلال و کاستی را در پیش گرفتیم و هر سال گفتیم دریغ از پارسال و هنوز هم این رنج بزرگ را با خود می‌کشیم. کوروش و جانشینانش اگرچه بر محور عدل و عدالت حکم‌رانی کردند و مردمان این دوره از تاریخ تحت تاثیر تعلیمات زرتشت در گذشته‌شان و با توجه به شرایط زیستی و عقلانی خود مردمان شریف و خردمندی بودند ولی هر بار با خیانتی و اشتباهی تمدن خود را آرام آرام به سوی ضعف و اضمحلال و نابودی سوق دادند و در نهایت به جایی رساندند که در انتها متلاشی شدند و ساسانیان که روی کار آمدند بر این بی‌عدالتی و ظلم و ستم بر خلق‌ها و به‌طور کلی بر زمین و طبیعت  افزودند و سرانجام این تمدن بزرگ را به جایی رساندند که در زمان یزگرد سوم و از مدت‌ها قبل از آن عده‌ای قلیل عرب پابرهنه که با زندگی بیابانگردی و فاقد هر گونه تمدن در حاشیه‌ی مرزهای ایران به راه زنی و دزدی مشغول بودند بر آن تمدن بزرگ و باشکوه و پرطمطراق پیروزی یافتند و تمامی آثار آن را از میان برداشتند. به تعریف دیگر باید بگویم بشر از زمانی که ستایش طبیعت را کنار گذاشت و از ستایش چهار عنصر اصلی هستی آرام آرام دست کشید راه تیره‌روزی خود را در پیش گرفت و به عقیده‌ی من این اتفاق شوم و هولناک بعد از سقوط مادها به دست پارس‌ها رخ داد و آرام آرام ادامه و گسترش یافت و در زمان حمله‌ی اعراب به ایران به اوج رسید و اعراب با ورود …شان به سرزمین سرسبز و حاصل‌خیز ایران بعد از آن همه کشت و کشتار و اسارت و اهانت و بیدادگری در حق ایرانیان طبیعت ایران را نیز به گند کشیدند چرا که آن‌ها نه تنها هیچ آشنایی با طبیعت و خصلت‌های آن نداشتند و چه بسا به دلیل زندگی در کویرهای خشک و بی‌حاصل عربستان با طبیعت سرسبز دشمنی ذاتی هم داشتند و به این ترتیب این راه خطرناک نابودی طبیعت طی قرن‌ها ادامه یافت تا جایی که جنگل‌های انبوه از میان رفت، رودخانه‌ها رو به کاستی و خشکی نهاد و چشمه‌سارها یکی پس از دیگری خشکیدند. چرا چون اساس طبیعت لطمات سنگینی را متحمل گردیده بود و جالب این‌که ایرانی‌ها در جریان این ویرانی بازهم به ستایش تک درخت‌هایی که از جنگل‌های انبوه باقی مانده بودند، پرداختند و هنوز هم در پای این درختان به گریه و زاری می‌کنند و به ستایش آن می‌پردازند؛ من فکر می‌کنم روند نابودی که از آن زمان آغاز گردیده تا نابودی کامل کره‌ی زمین و نابودی نشل بشر از پای نخواهد نشست. مثال عینی‌تر می‌آورم. همین کشور و یا تمدن امروزی آمریکا که داعیه‌ی دموکراسی و آزادی‌خواهی در جهان را دارد و ابرقدرتی‌اش بر کسی پوشیده نیست، کسی شک دارد که پایه‌های تمدن خود را بر اجساد بومیان و جان و مال صاحبان اصلی این سرزمین یعنی سرخ‌پوستان بنا نهاده است؟! البته با این تفاوت که چون مهاجران به آمریکای تازه کشف شده از کشورهای پیشرفته‌ی اروپایی بدان‌جا رفته بودند و سرخ‌پوستان بی‌نوا چیزی از تمدن نمی‌دانستند، این اتفاق رخ داد. حال آن‌که مادها دارای بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین تمدن در روزگار خویش بودند.


منبع: hoozlak2

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد