شعر زیر در ستایش حافظ خودمونه...از فیلسوفی جهانی، یکتا و قدرتمند...یه جورایی میشه گفت این شعر نیچه، ستایش فلسفه ی غرب از عرفان شرقه...متن کوتاه زیر از مقاله ی "نیچه و ایران" نوشته ی داریوش آشوری انتخاب شده و راجع به ارتباط نیچه و حافظِ،شعر هم ترجمه ی خود داریوش آشوریه.
ادامه مطلب ...در جلد دوم کتاب “تاریخ ده هزارساله ایران” صفحه ۱۹۱ سندی به چاپ رسیده که منشور ۱۱ ماده ای عربها علیه ایرانیان است. نویسنده این دستور رئیس دفتر معاویه و یکی از پیروان “علیابنابیطالب” بود و مورخ نامی ایران“لسان الملک سپهر” آن را به دست آورده و متن آن را در تاریخ خود گذاشته است. منشوری در یازده ماده که خواندنش پشت هر ایرانی میهن دوستی را میلرزاند
«قوم ایرانی که به نام موالی در میان ملت اسلام به سر میبرند، جز با سیاست عمربنخطاب۱ اداره شدنی نیستند. این ملت را باید اسیر کرد، باید ذلیل کرد. این ملت را به همان روشی که عمر میکوبید، باید کوبید که هرگز نتوانند سر بلند کنند. گوش کن! برنامه تو در برابر ایرانیان باید چنین باشد:
١– تازیان حق دارند با زنان ایرانی ازدواج کنند، ولی ایرانی ها از این حق محرومند، زیرا عرب باید از خانواده های ایرانی میراث ببرد، ولی ایرانیان چنین حقی ندارند.
٢– از جیره آنها که حق عمومی ملت است، تا میتوانی کسر کن.
٣– در تقسیم خواربار و ارزاق، تا میتوانی از سهم آنان ببر و فقط نان بخور و نمیری به آنها بده.
۴– در جبهه جنگ، صف مقدم و سپر حمله نخست دشمنان را از ایرانیان گذار تا طعمه حمله های تازه نفس دشمن قرار گیرند.
۵– در جنگها کارهای بدنی سخت، صاف کردن راهها، کندن موانع و هر کار دشوار و طاقت فرسا را به آنان واگذار.
۶– ایرانی هر قدر هم که صالح و پرهیز کار و دانا باشد، حق امامت جمعه را بر مسلمانان در نماز ندارد.
٧– ایرانی هر چند پاک و شریف و فدا کار و موئمن به اسلام باشد، نباید بر عرب برتری داشته باشد.
٨– ایرانی نباید در صف اول نمازگزاران قرار گیرد.
٩– ایرانی را به هیچ وجه برای فرمانروایی و پاسداری مرزها نفرست.
١٠– هیچ ایرانی حق حکومت بر شهرها را ندارد.
١١– ایرانی هر چند فقیه و عالم باشد، حق داوری و قضاوت ندارد.»۲
۱x-small;">x-small;">عمر دستور داد ریسمانی به طول ١١٢ آماده کنند و هر ایرانی را که قدش از آن ریسمان بلند تر بود، گردن بزنندx-small;">.
۲x-small;">x-small;">تاریخ ده هزار ساله ایران، نوشته عبدالعظیم رضایی صفحه ١٩١
|
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما "و " اگر"دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ..... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز ازخود راضی و شادمان می بیند ..
و راز نابخردی مسلمانان در همین است ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله
در اینجا معنی نام کشورهای جهان به ترتیب حروف الفبا آمده و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفته شده در میان پرانتز یا کمانک آورده شده است.
ادامه مطلب ...1- کنجکاوی را دنبال کنید
"من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم"
چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟
من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد.
به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام.
شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟
پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد .
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید.
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست!
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند!
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم سخن هر دو را شنیدم :؟!
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند!
وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد...!
دوستان خوبم، درود بر شما
تحقیقات اخیر برخی دانشمندان حاکی از اونه که مغز انسان از روابط ریاضی برای ذخیره ی علایق و احساسات استفاده می کنه !
وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر میکنم
گویی شکست شیر را از موش باور میکنم
وقتی تو میگویی وطن بر خویش میلرزد قلم
من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم
وقتی تو می گویی وطنیکباره خشکم می زند
وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم
بی کوروش وبی تهمتن با ما چه گویی از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم
وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی
من کی نژاد عشق با تازی برابرمی کنم
وقتی تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد
من یاد قتل نفس باالله و اکبر میکنم
وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود
من گریه برفردوسی آن پیر دلاور میکنم
بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین
منجان فدای آن یکتا پیمبر می کنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود
منآیه های عشق را مستانه از بر می کنم
وقتی تو می گویی وطن خون است و خشموخودکشی
من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر میکنم
ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور میکنم
ایران تو با یاد دین، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقدیم آنبانوی برتر می کنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر وعفو را تقدیم داور میکنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود
من باعدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم
ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای ونی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم
وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یارو غم
من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم