ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

رحیم معینی کرمانشاهی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


رحیم معینی کرمانشاهی (زاده ۱۵ بهمن ۱۳۰۴ یا ۱۳۰۱ کرمانشاه) نقاش، روزنامه نگار، نویسنده، شاعر و ترانه سرا است.

زندگینامه


کودکی

وی فرزند کریم خان معینی و نوهٔ «حسین خان معین الرعایا» است.

رحیم معینی، که تخلص امید را در شعر برگزید، در سال ۱۳۰۱ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. پدرش کریم معینی، ملقب به سالارمعظم، مردی شجاع و دلیر بود و به واسطهٔ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی مبارزان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشهٔ انزوا به سر بُرد. نیای معینی حسین خان معین الرّعایا مردی لایق و با سواد و مردم دار بود و از نظر بخشش و کمکی که به مردم می کرد مورد توجه و احترام بود و نسبت به ائمهٔ اطهار(ع) اخلاص فراوان داشت و حسینیه‌ای در کرمانشاه بنا کرد که اکنون هم به نام او مشهور است و در نهضت مشروطه و استبداد به دست مردی ناشناس به تحریک عده‌ای از مالکین کشته شد.


دوران هنری

امید از سال ۱۳۴۱به کار نقاشی پرداخت و در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذارد که از جمله تابلو حضرت مسیح (ع) با کار سیاه قلم است و در ضمن کارهای نقاشی به نظم شعر می پردازد و قسمتی از آثار ادبی و اجتماعی او در روزنامهٔ سلحشوران غرب به چاپ رسید و داستان اختر و منوچهر را در چهار تابلو به رشتهٔ نظم کشید و در آن حقایقی از اجتماع زمان را مجسم کرد. امید شاعری توانا و خوش ذوق و دوست داشتنی است و ضمن سرودن شعر چندی به تصنیف سازی پرداخت و تصانیف او که توسط خوانندگان رادیو خوانده می شد از شهرت به سزایی برخوردار گردید. از آثار او چهار مجموعهٔ شعر به نامهای: ای شمع‌ها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیزطبع و نشر شد. استاد معینی کرمانشاهی قبلا "عشقی" و بعد از مدتی "شوقی" و سپس "امید" و بالأخره "معینی" را برای تخلص برگزید.


پیری

معینی کرمانشاهی از سال ۱۳۸۷ به دلیل کهولت سن و بیماری از به نظم کشیدن تاریخ ایران دست کشید و در منزل شخصی بستری شد.


نمونه اشعار

خانمانسوز بود، آتش آهی گاهی
ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی
گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید
سالک بیخبر خفته براهی گاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
بعزیزی رسد افتاده بچاهی گاهی
هستیم سوختی ازیکنظرای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی گاهی
روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
روسپیدی بود از بخت سیاهی گاهی
عجبی نیست، اگر مونس یاراست رقیب
بنشیند بر گل هرزه گیاهی گاهی
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی
اشک در چشم، فریبنده ترت می بینم
در دل موج ببین صورت ماهی گاهی
زرد رویی نبود عیب، مرانم ازکوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفانزده سنگی است پناهی گاهی


فعالیت‌ها

  • دارای سابقه کار ادبی از سال‌های ۱۳۲۰
  • مدیرروزنامه «سلحشوران غرب» در سال‌های ۱۳۳۲-۱۳۲۸
  • ترانه سرایی ازاوایل دهه ۱۳۳۰ و کار در رادیو تهران و وارد کردن مضمون‌های تازه و تأکید بر تصویرسازی در ترانه سرایی.

آثار

به یاد کودکی، نگرانم، رفتم که رفتم (آهنگ‌ها از علی تجویدی)، شب زنده داری و طاووس (آهنگ‌ها از پرویز یاحقی)، ازتو گذشتم (آهنگ از حبیب الله بدیعی)، انسان (با اجرای داریوش اقبالی)

وی در کنار استاد تجویدی ۴۰ ترانهٔ ماندگار بر جای گذاشته و با اساتیدی چون پرویز یاحقی و همایون خرم نیز همکاری داشته.


نوشته‌ها

  • ای شمع‌ها بسوزید
  • فطرت
  • دوره تاریخ ایران (منظوم)
  • خورشید شب

منابع

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد