ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

ایران دیروز

بابک خرمدین

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

بابک خرمدین (درگذشت ۳ صفر ۲۲۳ (قمری)/۴ ژانویه ۸۳۸ (میلادی)[۲])رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین است که بعد از مرگ ابومسلم بر خلافت عباسی شوریدند[۳]خرمدینان مرگ ابومسلم را انکار کردند و معتقد بودند که ابومسلم بازخواهد گشت تا عدالت را در جهان برقرار نماید.[۳][۶] واقعه‌ای مانند قیام بابک نشان داد که آذربایجانی‌ها ادامه دهنده حس اجداد ایرانی خود هستند. در دوران خلافت عباسیان شمال آذربایجان کانون شورش طولانی مدت و خطرناک برعلیه خلافت بود که توسط بابک خرمدین رهبری می‌شده‌است و بر شمال غرب ایران تاثیر گذاشت و بیش از ۲۰ سال - از ۲۰۱ ه. ق/۸۱۶-۸۱۷ م تا ۲۲۲ ه. ق /۸۳۷ م - طول کشید. از نگاه باسورث این شورش قطعاً پایه‌های دینی داشته ولی ممکن است که پایه‌های سیاسی-اجتماعی نیز داشته باشد. شورش او به روشنی از حس ضد عربی ایرانیان در آذربایجان بهره می‌برده‌است[۷]تعداد نیروهای لشکر بابک را در ابولمعالی ۱۰۰ هزار نفر،[۲][۸] در تنبیه الاشراف مسعودی ۲۰۰ هزار نفر[۲]، در تاریخ بغدادی ۳۰۰ هزار نفر[۸]یا بیشمار[۲] و در تبصرة العوام بیشمار ذکر کرده‌اند[۲] که بی شک مبالغه آمیز است ولی حداقل دلالت بر بزرگ بودن آن دارد[۲][۸]

منابع برای تاریخ نگاری زندگی بابک 

اولین گزارش زندگانی بابک توسط واقدی، در «اخبار بابک» نوشته شده‌بود که اکنون در دست نیست. این نوشتار توسط ابن ندیم در کتابالفهرست هم نقل شده‌است و احتمالاً توسط مقدسی مورد استفاده قرار گرفته‌است[۲][۹][۱۰]. بقیهٔ منابع کمتر در این باره توضیح داده‌اند و بینشان اختلاف وجود دارد.[۲]

جدای از ملل و نحل نویسان، متونی که بیش از همه جنبش خرمدینی را یاد می‌کند آثار ابن ندیم، طبری - به ویژه در مورد قیام بابک - و خواجه نظام الملک است. و اخباری که نظام الملک و طبری - مخصوصاً در مورد دستگیری و اعدام بابک - روایت می‌کنند، اختلاف کمی دارند[۱۱].

بهرامیان معتقد است که با وجود شهرت بابک، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط می‌شود، در مآخذ کهن بسیار اندک است و در مجموع نمی‌توان به نتیجه قانع کننده‌ای دست یافت. گو اینکه هر یک از روایات به نحوی باور عمومی را از موضوع باز می‌تاباند[۹]

جزئیات جنگ‌های بیشماری که بین مردان بابک و نیروهای افشین قبل از سقوط بذ توسط طبری و ابن اثیر گزارش شده‌است و توسط نفیسی در کتابش گردآوری شده‌است[۲]غلامحسین صدیقی در کتاب خود، "جنبش‌های مذهبی ایران در قرن دوم و سوم هجری" در مورد تاریخ خرمیان و شورش‌های آنان سخن به میان آورده‌است[۱۲]

نام و تبار 

نام بابک معرب نام ایرانی پاپک است[۱۳][۱۴]. برخی از خاورشناسان همچون اشپولر، پتروشفسکی، ساندرز حدس می‌زنند که نام اصلی وی پاپک باشد[۱۵][۱۶][۴][۳][پانویس ۱]در تمامی منابع نام بابک یافت می‌شود، اما مسعودی نام او را حسن ذکر کرده‌است.[۲] مورخین ارمنی بابک خرمدین را گاهی «باب»، گاهی «بابن» و گاهی «بابک» ضبط کرده‌اند[۱۷]

کرون و بهرامیان بابک را در زمره مسلمانان شمرده و نام اصلی او را حسن می‌دانند که بعدها نام بابک (یا پاپک) را برای خود برگزید[۱۸][۹]چرا که بابک یا پاپک به معنی پدر است و نام نیای ساسانیان بوده‌است.[۹] به گفته کرون ۲ برادر بابک هم نام‌های اسلامی[پانویس ۲] داشته‌اند[۱۸]

پدر او، روغن فروش دوره گردی به نام «عبدالله» از اهالی تیسفون بود که به آذربایجان مهاجرت کرده بود و مادر او زنی تک چشم بود که «ماه‌رو» نام داشت و از اهالی آذربایجان بود.[پانویس ۳][۲]

تولد و جوانی 

به گفته واقدی عبدالله پدر بابک روغن فروش دوره گردی بود که زادگاهش مدائن را به قصد مرز آذربایجان ترک کرده بود و در روستای بلال آباد در استان میمذ ساکن شده بود. پدر بابک بعد از تولد بابک در سفری که به ناحیه سبلان داشت زخمی شد و از دنیا رفت. همسر بیوه اش برای کار دایگی بچه‌های مردم را به عهده گرفته بود در حالی که بابک تا ۱۲ سالگی گاوچرانی می‌کرد. به ما گفته شده که «روزی مادر بابک بیرون رفت و در پی پسر می‌گشت. بابک در آن زمان گاوهای مردم را به چراگاهی می‌برد. مادر، وی را در زیر درختی یافت که خفته و برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون می‌تراوید. چون بابک از خواب بر آمد دیگر اثری از خون ندید، دانست که دیری برنخواهد آمد که کار پسر بالا گیرد»[۲].زرین کوب این روایت را هم تراز افسانه دانیال و بخت‌النصر دانسته و آنرا جعل دشمنان بابک می‌داند[۱۹]واقدی اضافه می‌کند که بابک در دوران جوانی‌اش به عنوان خدمتکار و تیمارگر اسب برای شبل بن منقی در روستای سراب کار می‌کرد و تنبور زدن را یاد گرفت. این (مطلب) باید منبع گزارش ابولمعالی باشد که آورده‌است بابک تنبور می‌زد و آواز می‌خواند درحالی که در روستا میوه‌فروشی می‌کرد. وقتی او بزرگ شد به تبریز رفت و ۲ سال را صرف خدمت به محمد بن رواد ازدی کرد و سپس در ۱۸ سالگی به خانه‌اش در بلال‌آباد بازگشت[۲]

در تابستان بعدی ۲ مرد ثروتمند به نام جاویدان بن شهرک و ابوعمران در بلندی‌های اطراف کوهستان بذ زندگی می‌کردند و برای رهبری خرمدینان ساکن در آن مناطق مرتفع می‌جنگیدند. جاویدان وقتی در مسیر زنجان به بذ در برف گیر کرد به دنبال سرپناهی در بلال‌آباد گشت و به خانه مادر بابک رفت. به دلیل فقر مادر بابک فقط برایشان آتش روشن کرد در حالی که بابک به اسب‌ها و نوکرهای جاویدان رسیدگی می‌کرد و برایشان آب آورد. جاویدان بابک را برای خرید غذا، شراب و علوفه فرستاد و وقتی بابک برگشت و با جاویدان سخن گفت، جاویدان تحت تاثیر زیرکی‌اش (علی‌رغم لکنت زبان‌اش) قرار گرفت. بعد از آن جاویدان از مادر بابک اجازه خواست تا بابک را برای مدیریت زمین‌های کشاورزی و دارائی‌هایش با خود ببرد و پیشنهاد کرد که در عوض ۵۰ درهم ماهانه به عنوان حقوق بابک برای او بفرستد. مادر بابک پذیرفت و اجازه داد بابک برود. از آن موقع است که بابک به خرمدینان ملحق شده‌است[۲]

بعد از ورود بابک به خدمتگزاری جاویدان، رقیبش ابوعمران از بیرون از قلمروی جاویدان به او شبیخون زد و شکست خورد و کشته شد. ولی جاویدان ۳ روز پس از آن بر اثر جراحت وارد شده از دنیا رفت. زن جاویدان خبر مرگ شوهرش را به بابک داد و اضافه کرد که خبر را فردا در جامعه منتشر خواهد کرد. و همچنین بابک را به عنوان جانشین جاویدان معرفی خواهد کرد و کسی که دین مزدک را برمی‌گرداند و جامعه را به سوی پیروزی و موفقیت رهبری می‌کند. در روز بعد، بابک قبل از پیروان و جنجگویان جاویدان ظاهر شد. آنها پرسیدند چرا جاویدان آنها را قبل از به زبان راندن وصیت‌نامه خبر نکرده‌است، همسرش جواب داد که چون شما در مکان‌های مختلف بودید، انتشار پیام منجر به پخش شدن خبر می‌شد که امنیت شما را به خطر می‌انداخت. بعد از بدست آوردن فرمانبرداری آنها به دستورالعمل جاویدان، همسرش گفت بر طبق وصیت شب قبل از مرگ روحش از جسمش خارج شده و به جسم بابک در آمده و با روح بابک درآمیخته‌است و هرکسی که این وصیت را زیر سوال ببرد تکفیر خواهد شد. تمام کسانی که حاضر بودند، فرمان جاویدان را قبول کردند و خودشان را مقید به سوگند خوردن درباره بابک کردند که همان‌گونه که از روح جاویدان پشتیبانی می‌کردند از روح بابک هم بکنند. سپس بابک و بیوه جاویدان در حضور همگان در تشریفات ساده با هم ازدواج کردند.[۲]

برخی مورخین اظهار داشتند زن جاویدان از قبل عاشق بابک شده بوده که گفته شده پسربچه خوش‌صدا داشته‌است. این اتهام ریشه در ازدواج آن دو بعد از مرگ جاویدان دارد. ابولمعالی ادعا می‌کند که زن جاویدان به همسرش زهر خورانیده‌است درحالی که طبری و ابن اثیر ادعا می‌کنند که جاویدان پسردی داشت که بدست مسلمان دستگیر و بعد از آن آزاد شد. صدیقی تعجب می‌کند که چرا این پسر جانشین جاویدان نشده‌است[۲]

پایگاه بابک 

شهر بذ، منطقه و قلعه‌ای در شمال آذربایجان، به خاطر قیام بابک معروف شد[۲۰]این شهر مرکز اصلی مقاومت خرمدینان و بابک در برابر خلفای عباسی(به ویژه معتصم) بود.[۲۱] شهر بذ که فاصلهٔ کمی با رود ارس دارد، امروزه فاقد حیات است[۱۴]

به خاطر غیرقابل دسترس بودن موقعیت جایگاه بابک، قدرت او بسیار زیاد بود، چنان که بُهتُری - شاعر عرب - در شعرهایش به این موضوع اشاره می‌کند. بذ تنها قلعه بابک نبود، قلعه‌های دیگری هم ذکر شده که خرابه‌های آنها امروزه هم قابل شناسایی است. محدوده قلمرو بابک ارتفاعاتی بود که از شرق به دریای کاسپین و ناحیه شروان و شماخی، از غرب تا ناحیه جلفا و نخجوان و مرند، از شمال تا ساحل رود ارس و دشت مغان و از جنوب تا نزدیک اردبیل و مرند کشیده شده‌است. قلعه او - بذ – در کوهستان نفوذناپذیر با گذرگاه باریک و پیچیده واقع شده‌است بطوری که بلعمی می‌گوید یه مشت مرد جنگی می‌توانند هزار نفر از مهاجمین را متوقف کنند. آب و هوای طاقت فرسا زمستان و برف و باران سنگین امکان تسخیر بذ را در زمستان غیرممکن می‌کند. گاهی بابک از فرصت غافلگیری برای شبیخون زدن و کشتن تعداد زیادی از دشمنانش استفاده می‌کرد.[۲]

بابک با پشتوانه زمین کوهستانی، لشگریان خلیفه را یکی پس از دیگری شکست می‌داد. نیروهایش قادر بودند جلوی کاروان‌ها را بگیرند، مامورین مالیات را بکشند، حریفان محلی را نابود کنند و گاه و بی‌گاه به لشگر دشمن شبیخون بزنند، سپس بلافاصله به قلعه غیرقابل دسترسشان و پناهگاه کوهستانی‌شان عقب نشینی کنند[۱۸]

قیام خرمدینان

خرمدینان در آذربایجان، طبرستان، خراسان، بلخ، خراسان، کاشان، قم، قزوین، ری، کرج، همدان، لرستان، خوزستان و بصره و ارمنستان پراکنده بودند و قبل از بابک شورش‌هایی کرده بودند. خرمدینان در گرگان همراه با سرخ‌علمان باطنی در زمان خلافت مهدی در سال ۱۶۲ه. ق/۷۷۸-۷۷۹ م شورش کردند که عمر بن علاء، حکمران طبرستان مامور دفع شورش آنها شد و در زمان حکومت هارون‌الرشید در اصفهان، ری، همدان و... شورش شد که عبدالله بن مالک و ابودلف عجلی از جانب خلافت آنها را سرکوب کردند ولی هیچ کدام از این شورش‌ها شدت و مدت شورش ۲۰ ساله بابک را نداشتند. بعد از ظهور بابک، آذربایجان کانون شورش جنبش خرمدینان شد و از مناطق دیگر داوطلبان به تقویت جنبش آمدند که احتمالاً شامل نوادگان حامیان ابومسلم و سایر دشمنان خلافت عباسی می‌شد[۲]

آغاز قیام 

در بیشتر منابع شروع شورش بابک از سال ۲۰۱ ه. ق/ ۸۱۶-۸۱۷ م در دوران حکمرانی مامون بوده که خرمدینان شروع به رخنه و ایجاد ناامنی در آذربایجان کرده‌اند. قبل یا همزمان با آن، بر طبق برخی منابع حاتم بن هرمثه حکمران ارمنستان فهمید که پدرش هرمثه بن اعین علی رقم اینکه به مامون وفادار بود به دستور مامون زندانی شد و به دستور فضل بن سهل وزیر در زندان به قتل رسید از اینرو حاتم بن هرمثه نقشه‌ای برای شورش کشید و به فرماندهان محلی نوشت تا آنها را به نافرمانی علیه مامون وادارد. ولی در این لحظه او درگذشت. یکی از مخاطبین نامه نویسی حاتم بن هرمثه، بابک (یا شاید جاویدان) بود که او را بسیار تشویق کرده بود[۲] نخستین اقدام بابک تهاجم وسیع به یک روستای مسلمان نشین بود که بسیار بی‌رحمانه صورت گرفت. تمامی ناحیه بذ در اختیار بابک بود و اعراب به مراغه عقب نشستند. بابک به دلیل‌های امنیتی روستاها و شهرک‌های اطراف قلعه خود را ویران کرد.[۲۲]

در آغاز مامون به شورش بابک کم توجهی کرد. از قرار معلوم دلیل این امر این بود که او در خراسان حضور داشت که فاصله زیادی با بابک داشت و درگیر موضوع‌های مهمتری مثل انتصاب جانشینی اش، اقدامات فضل بن سهل و شورش بغداد بود. بنابراین شرایط محیط معاصر در همه گیر بودن نفرت از عرب به محبوبیت بابک و پیروانش انجامید.[۲]

قیام در زمان خلافت مامون 

در سال ۲۰۴ ه. ق/ ۸۱۹-۸۲۰ م مامون به بغداد رفت و بعد از مواجهه با مخالفت سیاسی در بغداد، یحیی بن معاذ را مامور سرکوب شورش کرد. این فرمانده در چندین نبرد خود با بابک هیچ موفقیتی کسب نکرد پس از آن مامون نگرانی بیشتر خود را با اعزام پیاپی لشکرهای مجهز به آذربایجان نشان داد. در ۲۰۵ ه. ق/۸۲۰-۸۲۱م عیسی بن محمد بن ابی خالد به حکمرانی ارمنستان و آذربایجان با مسئولیت سرکوب بابک منسوب شد اما لشکرش در گذرگاه باریک توسط مردان بابک به دام افتاد و متلاشی شد[۲]و ناگزیر به ارمنستان بازگشت. شکست عیسی از بابک به قول طبری در ۲۰۶ بوده‌است.[۱۰]

در ۲۰۹ ه. ق / ۸۲۴-۸۲۵ م مامون زریق بن علی بن صدقه را به حکمرانی آذربایجان و ارمنستان و فرماندهی جنگ علیه بابک منسوب کرد و احمد بن جنید اسکافی را به فرماندهی لشکرکشی علیه بابک منسوب کرد. احمد بن جنید بدست بابک اسیر شد درحالی که زریق در ادامه جنگ شکست خورده بود و مامون ابراهیم لیث بن فضل را مسئول سرکوب شورش بابک کرد.[۲]

در ۲۱۲ه. ق/۸۲۷-۸۲۸ م خلیفه لشکری به فرماندهی محمد بن حمید طوسی برای مجازات زریق و همچنین سرکوب بابک فرستاد، چرا که زریق شورش به پا کرده بود. این فرمانده بعد از مدتی تاخیر موفق شد زریق را دستگیر و شورشیانش را پراکنده سازد و بعد از آن، با دریافت نیروهای کمکی برای نبرد با بابک آماده شد. در درگیری بین این ۲ نفر که ۶ ماه طول کشید محمد بن حمید چندین پیروزی به دست آورد ولی در آخرین نبردش در ۲۱۴ه. ق/۸۲۹ م لشکرش که به خاطر پیروی از استراتژی او ۳ فرسنگ داخل کوهستان رفتند با هجوم مردان بابک که در ارتفاعات بالاتر کمین کرده بودند در گذرگاه شیبدار مواجه شدند. لشکر او فرار کرد و تنها محمد بن حمید و چند افسر باقی ماندند که همگی کشته شدند. مرگ این فرمانده سوگواری شاعران را برانگیخت که برای مثال از قصیده ابوتمام که ۲ شعر از آن توسط دینوری نقل شده‌است.

مأمون پس از آن عبداللّه بن طاهر را مأمور جبال و آذربایجان و ارمنستان کرد. عبداللّه بن طاهر تا دینور رفت و از آنجا به فرماندهانی که با محمدبن حمید بودند دستور داد تا در مواضع خود بمانند. در این میان طلحة بن طاهر که حاکم خراسان بود درگذشت و مأمون عبداللّه بن طاهر را به جای او مأمور خراسان کرد و عبداللّه به خراسان رفت. به گفتة طبری، مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیّر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید.[۱۰] ولی طبق سیاست نامه او ابتدا به جنگ با بابک رفت که بابک به قلعه اش پناه برد. خلیفه علی بن هشام را همراه با مسئولیت سرکوبی بابک حکمران جبال، قم، اصفهان و آذربایجان کرد.[۲]

علی بن هشام به ساکنین زورگویی می‌کرد، مردان را می‌کشت و اموالشان را مصادره می‌کرد و حتی نقشه قتل فرستاده مامون – عجیف بن عنبسه – و پس از آن پیوستن به بابک را کشید ولی توسط عجیف دستگیر شد و به پیش مامون فرستاده شد که مامون در سال ۲۱۷ ه. ق/۸۳۲ فرمان اعدامش را صادر کرد[۲]

مامون حکمرانی جبال و ماموریت سرکوب خرمدینان را به طاهر بن ابراهیم سپرد. درگیری بین بیزانس و خلیفه عباسی مانع از برخورد با شورشیان خرمدین شد که باعث شد خرمدینان اراضی بیشتری را تصاحب کنند. مامون در جریان نبرد با بیزانس در سال ۲۱۸ ه ق / ۸۳۳ م درگذشت. فعالیتش در مقابله با خرمدینان با شکست مواجه شد ولی نگرانی او در مورد این مشکل در وصیت نامه اش بروز کرد. در وصیت نامه او به جانشینش معتصم توصیه کرد که از هیچ تلاش و هزینه‌ای برای متلاشی کردن شورش بابک دریغ نکند[۲]

گرفتاری‌های مأمون در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمت‌های دیگر ایران یعنی در اصفهان و ری و ماسبذان و مهرجان کذک (لرستان) سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بوده‌است. شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردار معتصم به نام اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب درگرفت به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد.[۱۰]

قیام در زمان خلافت معتصم 

در سال ۲۱۸ ه قمری / ۸۳۳ م بابک بعد از ۴ جنگ، کنترل بیشتر آذربایجان و جبال را به دست گرفت[۲۳]خطر خرمدینها نگرانی جدی معتصم در آغاز خلافتش در رجب ۲۱۸ ه. ق/آگوست ۸۳۳ بود و در همان سال تعداد زیادی از مردم در جبال، همدان و اصفهان به خرمدین‌ها پیوستند و نزدیک همدان اردو زدند. معتصم برای مقابله با آنها نیروی نظامی تحت فرمان اسحاق بن ابراهیم بم مصعب، فرماندار جبال را فرستاد. در نبرد متعاقب نزدیک همدان، هزاران خرمدینی (به گفته طبری و ابن اثیر ۶۰ هزار نفر) کشته شدند ولی تعداد زیادی از آنها به سرزمین‌های امپراطوری بیزانس فرار کردند. در جمادی الاول ۲۱۹ ه. ق/ می‌۸۳۴ م خرمدین‌های زندانی توسط اسحاق بن ابراهیم به بغداد فرستاده شدند. شورش بابک، جریان داشت و قتل عام خرمدین‌ها به نظر می‌رسد انگیزه جنگیدن را در آنها شدت بخشید. در سال ۲۲۰ ه. ق / ۸۳۵ م معتصم خیدر بن کاووس فرمانده و پسر شاهزاده باجگذار اشروسنه را مسئول سرکوب بابک کرد. معتصم نه تنها افشین را حکمران آذربایجان کرد و افسرهای عالی‌رتبه را تحت فرمان او کرد، بلکه حقوق و جیره غذایی و مقرری فوق العاده به او داد. افشین ۱۰ هزار درهم برای هر روزی که سوار اسب می‌بود و ۵ هزار درهم برای هر روزی که پیاده می‌بود حقوق می‌گرفت. برای انتقال پیام معتصم دستور داد تا سوارکار با اسب چابک در هر فرسنگ در فاصله سامرا حلوان (امروزه پای‌طاق) قرار دهند و آن سوی حلوان تا آذربایجان بالای هر تپه‌ای یک دیدبان گذاشته شد تا به محض نزدیک شدن پیک فریاد بلندی سر دهد که سوارکاری که در نزدیکی او بود آماده باشد تا خریطه را گرفته و تا ایستگاه بعدی برساند. در این مسیر خریطه‌ها از کمپ افشین تا سامرا طی ۴ روز یا کمتر حمل می‌شدند[۲]

نبرد با فرمانده افشین 

قبل از حرکت افشین، معتصم ابو سعید محمد بن یوسف مروزی را به اردبیل فرستاد با این دستور که قلعه‌های بین زنجان و اردبیل که به دست بابک ویران شده بودند را بازسازی کند و جاده‌ها را با نگهبانان پست بازرسی امن کند. ابوسعید موجبات این کار را فراهم کرد. یک باند سازماندهی شده خرمدین‌ها که توسط معاویه فرماندهی می‌شوند با هدف غافلگیری ابوسعید محمد به آنها در یک منطقه عملیاتی شبیخون زدند. ولی ابوسعید و سربازانش فهمیدند و راه معاویه را سد کردند. در نبردهای پیاپی برخی از خرمدین‌ها کشته شدند و باقی دستگیر شدند. سرهای بریده همراه با اسیران به بغداد فرستاده شدند. طبری این را اولین شکست بابک روایت می‌کند.[۲]

چون امرای محلّی آذربایجان دریافتند که معتصم با تمام قوا تصمیم به برانداختن بابک گرفته‌است، از بابک روی برتافتند یا از کمک به او خودداری کردند. محمّدبن البعیث که از امرای محلّی آذربایجان بود و از مرند تا کنار دریاچه ارومیه و تبریز در تصرف او بود ودر ایّام شوکتِ بابک ناچار از او اطاعت می‌کرد چون از لشکرکشی بی سابقهٔ افشین آگاهی یافت روی از بابک برتافت و عصمت کردی یکی از فرستادگان و «اسپهبذان» بابک را بغدر گرفت[۱۰]و او را در غل و زنجیر کرد و سربازانش را فریفت و یکی یکی به داخل قلعه کشانید و اکثر آنها را کشت و تعداد کمی قادر به فرار از آنجا شدند. عصمت برای معتصم فرستاده شد و معتصم از او اطلاعات مفیدی درباره سرزمین و تاکتیک بابک و جاده‌های آن منطقه پرسید و سپس او را زندانی کرد[۲]

افشین عمل‌های احتیاط آمیز مختلفی در این زمان گرفت از جمله کندن خندق، گشت‌زنی، استخدام مرتفع نشینان محلی برای جاسوسی و فرستادن گروه اعزامی نظامی در نقاط استراتژیک. او هر وقت نیاز به پول یا تدارکات داشت با قاصد چابک و تندرو به معتصم خبر می‌داد و خواسته اش را دریافت می‌کرد. خلیفه به طور منظم دستورات احتیاطی و تاکتیکی به او می‌داد و هیچ گونه کمکی از او دریغ نمی‌کرد. در یکی از مناسبت معتصم جعفر دینار معروف به خیاط و ایتاخ ترک - برده نظامی که بر آشپزخانه نظارت می‌کرد - را همراه با پول و نیروهای کمکی برای افشین و همچنین خارهای آهنی برای پخش کردن در اطراف اردوگاه به منظور جلوگیری از شبیخون فرستاد. وقتی بابک شنید که جعفر خیاط و ایتاخ ترک به آذربایجان رسیدند به تئوفیل پیغام داد که "هیچ کس برای معتصم باقی نمانده، او خیاط و آشپز خود را برای جنگ من فرستاده‌است"[۲]

هنگام رسیدن افشین به آذربایجان، افشین در ۱۵ فرسنگی اردبیل بر روی برزند اردو زد. او قلعه‌هایی بین برزند و اربیل را تعمیر کرد و حمل و نقل را با فراهم کردن نگهبانان جاده، محافظین کاروان و ایستگاه‌های ایست و بازرسی ممکن ساخت. او یک ماه وقت صرف کرد تا اطلاعاتی در مورد جغرافیا وجاده‌ها از جاسوس‌ها و خبرچین‌ها جمع آوری کند. اگر جاسوسی از بابک دستگیر می‌کرد، او را عفو می‌کرد و ۲ برابر پولی که بابک به او می‌داد، بهش پرداخت می‌کرد. یکی از گزارش‌های زیرکانه‌ای این بود که بابک می‌دانست که معصتم بغای کبیر را با مقدار زیادی پول برای دستمزد و هزینه نیروهایش فرستاده و نقشه کشیده تا به این پول دستبرد بزند. افشین از این اطلاعات استفاده کرد تا بابک را وسوسه کند تا بابک را کاملاً درگیر جنگ سازد که در این جنگ تعداد زیادی از یاران بابک کشته شدند و بابک به دشت موقان و سپس به بذ فرار کرد.[۲]گرچه یکی از فرماندهان بابک - آذین یا طرخان- در هشتادسر نیروهای تحت فرماندهی بغای کبیر در ۲۲۱ ه. ق/۸۳۶ م شکست داد[۲۴]

بابک و مردانش کنترل ارتفاعات را بدست گرفته‌اند و با شبیخون‌های خود نقشه‌های افشین را نقش بر آب کردند. آنها بارها تدارکاتی که به دستور افشین از مراغه و شروان می‌رسید را غارت می‌کردند. تاکتیک‌های افشین این بود که مردان بابک را وسوسه کند تا از پناهگاه‌های کوهستانی خود بیرون بیاییند و در محیط باز درگیر شوند تا با تجسس‌های کارآمد شبیخون‌های آنها را ناکارآمد کند. اما افسرهای زیردست افشین از انفعال و کندی عملیات توسط افشین گله کردند و حتی او را متهم کردند که با بابک همدست شده‌است. درگیری‌های دیگری با تلفات سنگین به دو طرف رخ داد[۲]

نبرد در قلعهٔ بذ 

پس از جنگ‌های سخت که به کندی پیش می‌رفت، سرانجام سپاه افشین به کوه بَذ رسید. بابک بر سر راه دشمن چاه‌ها و حفره‌ها کنده بود و پای اسب‌های سپاه افشین در آن‌ها فرو می‌رفت. در این‌جا دستهٔ «گِلْغَریّه» به کمک رسیدند و دیوارهای خانه‌های سر راه را خراب کردند و چاه‌ها را پرکردند. بابک گردونه‌ای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بود و چون سپاهیان افشین خواستند از کوه بالا بروند آن گردونه را بر سر ایشان غلتاند، ولی این تدبیر نیز مفید نیفتاد و سرانجام سپاهیان و داوطلبان جهاد به درون قلعهٔ بذ راه یافتند.[۱۰]بابک که امیدش را از دست داده بود، به ملاقات افشین رفت و از خلیفه امان خواست. وقتی افشین گروگان خواست، بابک پسرش و دیگر پیروانش را پیشنهاد کرد و از افشین خواست تا جلوی حمله نیروهایش را بگیرد. در همان زمان درگیری شدید بین مدافعین قلعه با نیروهای افشین درگرفت و در نهایت نیروهای افشین از دیوارهای قلعه بذ بالا رفتند و پرچم‌هایشان را بالا کشیدند.[۲]در نهایت قلعه در ۹ رمضان ۲۲۲ ه. ق/۱۵ آگوست ۸۳۷ م سقوط کرد. اصحابِ بابک سخت دفاع کردند و افشین دستور داد تا خانه‌ها و کاخ‌های ایشان را آتش زدند. بابک از درِ دیگر قلعه وارد شد و پس از آن مقداری مال و توشه با خود برداشت و بیرون رفت و از رود ارس گذشت و خود را در پناه تپه‌ها و بیشه‌ها به ارمنستان رساند. افشین دستور داده بود که سر راه‌ها و گردنه‌ها و راه‌های خروج از بیشه‌ها را بگیرند.[۱۰]بابک با بعضی از اعضای خانواده و تعداد کمی از جنگجویانش از راه ناهموار کوهستان فرار کردند و به سمت ارمنستان رفتند[۲]

فرار به ارمنستان 

افشین درخواستی برای خلیفه جهت دریافت امان نامه برای بابک ارسال کرده بود. او از طریق جاسوسانش دریافت که بابک و گروهش در دره پوشیده شده از درخت دز مرز آذربایجان-ارمنستان مخفی شده‌است. وقتی امان نامه خلیفه رسید، او ۲ تن از خرمدین‌ها را مسئول حمل امان نامه به همراه نامه پسر بابک - که زندانی افشین بود - به بابک کرد. بابک مدارک را بدون بازکردن آن بازپس فرستاد و بعد از فرستادن پیغامبران با ۴ یا ۵ بادی مرد و یک زن خانواده‌اش به همراه بادی گارد به ارمنستان گریخت. همگی اطرافیان او جز برادرش عبدالله و محافظش به دست سربازان افشین افتادند. به خاطر گرسنگی بابک محافظ را به روستا فرستاد تا غذا پیدا کند. حکمران آنجا سهل بن سنباط حضور بابک را فهمید و به گرمی از او استقبال کرد. با این حال بابک جانب احتیاط را به عمل آورد و برادرش عبدالله را به سمت عیسی بن یوسف اصطفانوس فرستاد. افشین نامه‌هایی به این ناحیه فرستاد و قول پاداش بزرگ در ازای دستگیری بابک داد و سهل بن سنباط جضور بابک را به افشین اطلاع داد. بعد از اثبات حضور بابک، افشین نیروی بزرگی به سرپرستی ابوسعید محمد بن یوسف برای دستگیری بابک فرستاد. بابک در حالی که به پیشنهاد سهل بن سنباط برای شکار رفته بود دستگیر شد و در غل و زنجیر شد و در ۱۰ شوال ۲۲۲ ه. ق/ ۱۵ سپتامبر ۸۳۷ به کمپ افشین در برزند برده شد[۲]عیسی بن یوسف هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.[۱۰] افشین خبر موفقیتش را به معتصم داد که معتصم دستور داد بی درنگ اسیران را به سامرا بیاورند[۲]

دستگیری و اعدام 

تعداد مردان جنگجوی بابک که زندانی شدند را ۳۰۳۹ و تعداد مردان و زنان خانواده وی را ۳۰ تن اعلام کرده‌اند. تعداد زیادی مرد، زن و کودک از طرف بابک به دست افشین افتاد. آمارهایی که داده شده آنها را ۱۳۰۰ تا ۷۶۰۰ نفر ذکر کرده‌اند. افشین مردها را آزاد کرده و زنها را به شوهرانشان یا پدرانشان یا قیم آنها برگردانید و سپس بابک و برادرش و برخی از خرمدین‌های زندانی را به تختگاه معتصم - سامرا - فرستاد. آنها سه‌شنبه یا چهارشنبه شب، ۳ صفر ۲۲۳ ه. ق / ۴ ژانویه ۸۳۸ م رسیدند. الواثق، جانشین معتصم و دیگر خویشاوندان معتصم و مقامات عالی رتبه به دستور خلیفه بیرون آمدند تا افشین را ببینند. بیهقی گزارش می‌دهد که وزیر حسن بن سهل مثل خیلی از مقامات عالی رتبه دیگر از اینکه پائین بیاییند و خوش‌آمد گویی کنند ناراضی بودند ولی جرئت نداشتند از فرمان خلیفه سرپیچی کنند. افشین در مطیره (یا طاثول ۵ فرسنگی سامرا) اردو زد و گفته شده قاضی احمد بن ابی داوود و سپس خود معتصم مخفیانه به داخل اردوگاه رفتند چرا که بی صبرانه منتظر دیدار کوتاه بابک بودند. داستانی که اگر حقیقت داشته باشد، نشان دهنده این است که سقوط بابک چه آرامشی برای دستگاه خلافت آورده‌است[۲]

رژه‌ای در هفته بعد - به احتمال زیاد در ۶ صفر ۲۲۳ ه. ق / ۷ ژانویه ۸۳۸ - برگزار شد که در آن بابک با لباسی از دیبا و کلاهی از سمور، سوار بر فیل - که هدیه پادشاه هند به مامون بود - ظاهر گشت در حالی که برادرش همانند بابک با لباس و کلاه سوار بر شتر ظاهر شده بود. ۲ شعر از محمد بن عبدالمالک زیات درباره فیل توسط طبری نقل شده‌است. کل طول خیابان باب العامه در هر دو طرف با سواره نظام و پیاده نظام و جمعیت زیادی از مردم پر شده بود. معتصم دستور داد تا جلاد کارش را شروع کند. ابتدا دست‌ها و پاهای بابک قطع شدند و سپس با دستور خلیفه جنازه تکه تکه شده بابک در حومه شهر سامرا به دار آویخته شد. سرش برای نمایش به دیگر شهرها و به خراسان فرستاده شد. بابک در همان مکانی به دار آویخته شد که بعدها مازیار بن قارن، شاهزاده شورشی طبرستان و یاطس رومی، بطریق عموریه - که در زندان درگذشت - به دار آویخته شدند. عبدالله برادر بابک به بغداد فرستاده شد که در آنجا به طور مشابه اعدام شد و توسط اسحاق بن ابراهیم مثعبی به دار آویخته شد. بعضی منابع مانند خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاست‌نامه نقل می‌کنند که در هنگامی که دست اول بابک را می‌بریدند. بابک صورتش را با دست دیگرش به خون آلوده می‌کرد. وقتی معتصم علت آن را پرسید، بابک پاسخ داد که چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت می‌شود من صورتم را خونین می‌کنم که کسی گمان نکند که بابک ترسی به دل راه داده‌است. به گفته طبری عبدالله برادر بابک با خونسردی مشابه به استقبال مرگ رفت[۲]

معتصم دختران بابک را به عنوان کنیزان (همخوابه‌ها) گرفت و برخی از پسران بابک را عضو ارتش خودش کرد[۱۸]

خواجه نظام الملک در سیاست نامه گوید: «روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک و یکی دختر مازیار گبر»[۲۵]

یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد:«در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که: ایشان را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: یکی از آن‌ها دختر بابک خرمی و دیگری دخترمازیار و سومی دختر بطریق عموریه است»[۲۶]

سرانجام خرمدین‌ها و مزدکیان 

نظام الملک شکست بابک، مازیار و امپراتوری بیزانس را ۳ پیروزی بزرگ برای اسلام در زمان معتصم به حساب آورده‌است. شکست بابک ضربه سختی به خرمدینان زد، اما باعث نابودی شان نشد. نوادگان پیروان بابک، به طور آشکار در بذ به ادامه حیات پرداختد بگونه‌ای که ابودُلف مسعر بن مهلهل آنها را در نیمه ۴ ه ق / ۱۰ م دیده‌است.[۲] با نابودی بابک امید مزدکیان در براندازی عباسیان و از پیش بردن برنامه انقلابی بر باد رفت. آنها با پشتکار فراوان در راه براندازی امویان کوشیدند، اما هنگامی که چنین می‌نمود که به کام دل رسیده‌اند، دریافتند که عباسیان محافظه‌کار سد استواری در برابر تحقق آرزوهایشان هستند. تعقیب و آزار بی‌رحمانه آنها به نامهای خرمی، رافضی، زندیق و مانند آنها ایشان را ناگزیر ساخت که پیش از گذشته به پنهانکاری روی آورند و ایشان را برانگیخت تا جذب فرقه‌های اسلامی شوند. اما ردپای آنها را به نامهای مزدکی و خرمی تا دوره مغول و پس از آن نیز می‌توان دنبال کرد. نظام‌الملک به شورش پراکنده آنها تا پایان سده سوم هجری/نهم میلادی اشاره می‌کند و مقدسی و مسعودی که هر دو در سده ۴ هجری/۱۰ میلادی می‌زیسته‌اند شخصاً با خرمیان در تماس بوده‌اند. اما جالبتر از آن گزارش حمدالله مستوفی است که می‌گوید در میان مردم رودبار که روزگاری مذهب باطنی می‌ورزیدند و اکنون (سده ۷ هجری/۱۴ میلادی) خود را مسلمان می‌شمارند، جماعتی زندگی می‌کردند که مراغیان نام داشتند و خود را به مزدکیان نسبت می‌دادند... پس از سده سوم هجری بقایای خرمی را بیشتر از همه باید در میان باطنیان و برخی از دیگر غلات شیعه جست[۲۷]

ابن حوقل و اصطخری اظهار می‌کنند که خرمدینان در مساجد قرآن می‌خواندند، ولی بغدادی می‌گوید این حیله آنهاست تا وانمود کنند که مسلمانانند تا بی ایمانی شان را بپوشانند. بسیاری از تاریخ نویسان - مخصوصاً سنی مذهب – ادعا کردند که خرمدینان تغییر مذهب داده و به قرمطی‌ها و اسماعیلیه پیوستند. برخی تاریخ‌دانان امروزی هم با این ادعا هم عقیده هستند در حالی که بقیه تاریخ‌دان‌ها محتاطانه به این قضیه می‌نگرند. سو ظن بدین خاطر است که مدعیان از این اتهام نفع می‌بردند چرا که هر ۳ جنبش دشمنی مشترکی با عباسیان داشته‌اند و گه گاه با هم متحد می‌شدند[۲]

شخصیت بابک

جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی در مبارزه طولانی و اعتمادی که پیروانش به او داشتند، بی تردید استثنائی است. طبری می‌گوید هیچ یک از خرمدین‌ها جرئت این را نداشتند که امان نامه خلیفه را به فرمان افشین به بابک برسانند[۲]. گفته شده‌است که در گیرودار نبردی که به تصرف بذ انجامید، بابک با افشین دیدار، و از خلیفه تقاضای امان کرد. اما با توجه به روحیه‌ای که بابک بعدها (هنگام اعدام شدن) از خود نشان داد، می‌توان حدس زد که از جانب او حیله‌ای در کار بوده‌است. بعد از اعدام بابک، سرش را به خراسان فرستادند که خود نشانه‌ای بر وجود هوادارانی از او در آن منطقه‌است‌[۹]وقتی فرستاده افشین به بابک رسید، بابک عصبانی گفت که این پیغام را به پسرم برسان: «ممکن است زنده بمانم یا نه. من به عنوان فرمانده شناخته شده‌ام. هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من (آنجا) پادشاهم». این کلمات بلندپروازی و اراده وسیع بابک را نشان می‌دهد.[۲] اما بهرامیان معتقد است که بابک در سودای پادشاهی بوده‌است[۹]. همچنین به روایت طبری هنگامی که افشین خواست آذربایجان را (به سمت سامرا) ترک کند از بابک پرسید که آیا خواسته‌ای دارد یا نه. بابک جواب داد که می‌خواهد شهرش را ببیند. افشین در شب مهتابی بابک را با چند نگهبان به بذ فرستاد و اجازه داد که به دور شهر بگردد. این نشانه عشق بزرگش به وطنش است. ادعای طبری و ابن اثیر درباره خوشگذرانی همراه با مست کردن حتی در زمان جنگ به عنوان یکی از ویژگی‌های شناخته شده فرقه تائید شده‌است[۲]. به گفته بهرامیان بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی می‌خواست[۹]اما یوسفی داستان هرزگی بابک و ربایش دختران زیبای ارمنی با ادعای دیگر طبری - که در آن زنان هنگامی که بابک را اسیر دیدند گریستند - ناسازگار می‌داند.[۲]روایاتی مبنی بر رفتار شجاعانه بابک به هنگام مرگ نقل شده‌است‌[۹]

تبار و طبقه اجتماعی بابک مبهم و متناقض، گاهی شگفت انگیز و باورنکردنی است. واقدی و طبری بابک را فردی از طبقه پائین جامعه معرفی می‌کنند ولی جواب بابک به نامه پسرش (بعد از فرار) و کلماتی که عبدالله، برادر بابک به ابن شروین طبری - کسی که او را به بغداد منتقل کرده- نشان می‌دهد که بابک اشرافزاده بوده‌است[۲]

تحلیل وضعیت اجتماعی-سیاسی ایرانیان

آمورتی می‌گوید با وجود ابهامی که درباره خرمدینان هست، اما نسبت به سایر قیام‌ها (به آفرید، راوندیان، سنباد مجوس، مقنع، اسحاق ترک، استاذسیس) اطلاعات بیشتری درباره عنصرهای اجتماعی و اهداف خود به ما می‌دهد[۲۸]

دیدگاه‌ها

شخصیت‌های ایرانی در مورد بابک خرمدین، دیدگاه متفاوتی دارند

پی‌نوشت‌ها

  1.  از آنجا که کتاب‌هایی که از بابک یاد می‌کنند به زبان عربی هستند، اگر نام واقعی این شخصیت پاپک باشد، آن را بابک ثبت می‌کنند.
  2.  نام ۲ برادر بابک، عبدالله و معاویه بود (نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۳.)
  3.  یوسفی زیبارو (ماهرو) بودن مادر بابک توأم با تک چشم بودنش مضحک می‌داند.(ایرانیکا، ذیل «بابک خرمی»)

پانویس

  1.  نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۲.
  2. ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ ۲٫۱۲ ۲٫۱۳ ۲٫۱۴ ۲٫۱۵ ۲٫۱۶ ۲٫۱۷۲٫۱۸ ۲٫۱۹ ۲٫۲۰ ۲٫۲۱ ۲٫۲۲ ۲٫۲۳ ۲٫۲۴ ۲٫۲۵ ۲٫۲۶ ۲٫۲۷ ۲٫۲۸ ۲٫۲۹ ۲٫۳۰ ۲٫۳۱ ۲٫۳۲ ۲٫۳۳ ۲٫۳۴ ۲٫۳۵ ۲٫۳۶۲٫۳۷ ۲٫۳۸ ۲٫۳۹ ۲٫۴۰ ۲٫۴۱ ۲٫۴۲ ۲٫۴۳ ۲٫۴۴ ۲٫۴۵ ۲٫۴۶ Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹-۳۰۶.
  3. ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ Encyclopædia Britannica، Bābak، Online.
  4. ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ Spuler، A History of the Muslim World: The age of the caliphs، ۵۵.
  5.  larousse encyclopedie، Abbassides، Online.
  6.  Saeed Alizadeh, and Alireza Pahlavani (۲۰۰۴). "Iran: A Chronological History." Alhoda UK
  7.  BOSWORTH، AZERBAIJAN iv. Islamic History to 1941، ۲۲۴-۲۳۱.
  8. ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ رضازاده لنگرودی، خرمدینان، ۴۱۷–۴۲۲.
  9. ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ ۹٫۷ بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳-۲۶.
  10. ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ ۱۰٫۷ زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷-۸۱.
  11.  AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۴.
  12.  مادلونگ، فرقه‌های اسلامی، ۲۹.
  13.  Huart، Bābek، Online.
  14. ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ SOURDEL، BĀBAK، ۸۴۴.
  15.  Saunders، A history of medieval Islam، ۱۱۳.
  16.  پطروشفسکی، اسلام در ایران، ۲۶۵.
  17.  نفیسی، بابک خرمدین، ۱۲۹.
  18. ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ Crone، BĀBAK، online.
  19.  زرینکوب، دو قرن سکوت، ۲۱۵-۲۱۷.
  20.  BOSWORTH، AL-BADHDH، ۱۱۶.
  21.  خسروی، بَذّ، ۵۷۰-۵۷۴.
  22.  AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۶.
  23.  MOTTAHEDEH، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۷۵-۷۶.
  24.  BOSWORTH، AFŠĪN، ۵۸۹-۵۹۱.
  25.  نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۳-۱۵۴.
  26.  نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۴.
  27.  YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۰۵-۱۰۰۶.
  28.  AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۳.

منابع


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد